که دیدم بابای تهیونگ با تعجب بهم زل زده وای خاک تو سرت ا.
که دیدم بابای تهیونگ با تعجب بهم زل زده وای خاک تو سرت ا.ت ریدی با ی خنده ی ضایع گفتم
ا.ت:ببخشید معلم کیم کجا عن؟
ب.ت:منظورت شوهرته؟(خنده)
ای ا.ت عجب خری هستی خب معلومه تهیونگ سریع میره میگه
ا.ت:بله(خجالت)
ب.ت:رفته سرویس بهداشتی
ا.ت:آهان خیلی ممنون با اجازه
سریع درو بستم و دوییدم سمت دستشویی معلما و وارد شدم که خانوم لی رو دیدم(معلم سال قبل ا.ت)
خانوم لی:ا.ت برای چی اومدی تو دستشویی معلما؟
ا.ت:چیزهههه اممم آها انگشترم از دستم افتاد سر خورد از زیر در اومد تو میخواستم اونو بردارم
خانوم لی:آها باشه سریع انگشترت رو بردار بیا بیرون
ا.ت:چشم
خانوم لی رفت بیرون که یهو یکی دیگه از معلما از دستشویی اومد بیرون منم سریع رفتم داخل یکی از دستشویی ها تا منو نبینه که حس کردم یکی پشتمه ا.ت احمق آخه نمیگی شاید یکی تو باشه با استرس برگشتم که دیدم تهیونگ نفس راحتی کشیدم و آروم گفتم
ا.ت:تهیونگ ببخشید م...
نزاشت حرفم رو بزنم و با دستاش کمرم رو محکم گرفت تا خواستم غر غر کنم دستش رو روی بینیش گذاشت و با صدای بم و جذابش گفت
تهیونگ:هیش میشنوه
منم حرف نزدم که شروع کرد دکمه های اول لباسم رو باز کردن نمیتونستم پسش بزنم چون جا تنگ بود و قطعا اگه این کار رو میکردم میخورد به دیوار و صدای بلندی میداد سر شونه های لباسم رو انداخت پایین و آروم شروع کرد ما°رک کردنش منم داشتم حال میکردم جدی نمیتونستم بگم بد بود آروم آروم رفت سمت گردنم منم نمیتونستم نا°له کنم(جاننن نا°له کن کو°ن کش😂)و واقعا بدجور حالم بد شده بود آروم تو گوش تهیونگ گفتم
ا.ت:تهیونگ ادامه نده وگرنه لو میریم
اما تهیونگ نیشخندی زد و به کارش ادامه داد هه میخوای بازی کنی آقای کیم تهیونگ باشه منم میشم هم بازیت...
ببینید چه ادمین خوبیم ساعت چهار صبح نشستم براتون پارت جدید مینویسم💗🌝
ا.ت:ببخشید معلم کیم کجا عن؟
ب.ت:منظورت شوهرته؟(خنده)
ای ا.ت عجب خری هستی خب معلومه تهیونگ سریع میره میگه
ا.ت:بله(خجالت)
ب.ت:رفته سرویس بهداشتی
ا.ت:آهان خیلی ممنون با اجازه
سریع درو بستم و دوییدم سمت دستشویی معلما و وارد شدم که خانوم لی رو دیدم(معلم سال قبل ا.ت)
خانوم لی:ا.ت برای چی اومدی تو دستشویی معلما؟
ا.ت:چیزهههه اممم آها انگشترم از دستم افتاد سر خورد از زیر در اومد تو میخواستم اونو بردارم
خانوم لی:آها باشه سریع انگشترت رو بردار بیا بیرون
ا.ت:چشم
خانوم لی رفت بیرون که یهو یکی دیگه از معلما از دستشویی اومد بیرون منم سریع رفتم داخل یکی از دستشویی ها تا منو نبینه که حس کردم یکی پشتمه ا.ت احمق آخه نمیگی شاید یکی تو باشه با استرس برگشتم که دیدم تهیونگ نفس راحتی کشیدم و آروم گفتم
ا.ت:تهیونگ ببخشید م...
نزاشت حرفم رو بزنم و با دستاش کمرم رو محکم گرفت تا خواستم غر غر کنم دستش رو روی بینیش گذاشت و با صدای بم و جذابش گفت
تهیونگ:هیش میشنوه
منم حرف نزدم که شروع کرد دکمه های اول لباسم رو باز کردن نمیتونستم پسش بزنم چون جا تنگ بود و قطعا اگه این کار رو میکردم میخورد به دیوار و صدای بلندی میداد سر شونه های لباسم رو انداخت پایین و آروم شروع کرد ما°رک کردنش منم داشتم حال میکردم جدی نمیتونستم بگم بد بود آروم آروم رفت سمت گردنم منم نمیتونستم نا°له کنم(جاننن نا°له کن کو°ن کش😂)و واقعا بدجور حالم بد شده بود آروم تو گوش تهیونگ گفتم
ا.ت:تهیونگ ادامه نده وگرنه لو میریم
اما تهیونگ نیشخندی زد و به کارش ادامه داد هه میخوای بازی کنی آقای کیم تهیونگ باشه منم میشم هم بازیت...
ببینید چه ادمین خوبیم ساعت چهار صبح نشستم براتون پارت جدید مینویسم💗🌝
۵.۶k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.