می روی این دل دائم نگرانم با توست
می روی این دل دائم نگرانم با توست
می روی و همه ی تاب توانم با توست
دلم از دوری و این فاصله ها می گیرد
آن قدر تا همه دم نبض زمانم با توست
"صبر کن تا دلم از دیدن تو سیر شود"
چه کنم روح و روان و ضربانم با توست
شاعر چشم توام بی تو بدان هیچم من
شعر را با قلم عشق بخوانم با توست
من که دلبسته ی چشمان سیاهت شده ام
جز تو از غیر دلم را بتکانم با توست
نزن آتش به دلم تاب ندارم به خدا
پای عشقت اگر ای دوست بمانم را توست
می روی و همه ی تاب توانم با توست
دلم از دوری و این فاصله ها می گیرد
آن قدر تا همه دم نبض زمانم با توست
"صبر کن تا دلم از دیدن تو سیر شود"
چه کنم روح و روان و ضربانم با توست
شاعر چشم توام بی تو بدان هیچم من
شعر را با قلم عشق بخوانم با توست
من که دلبسته ی چشمان سیاهت شده ام
جز تو از غیر دلم را بتکانم با توست
نزن آتش به دلم تاب ندارم به خدا
پای عشقت اگر ای دوست بمانم را توست
۷.۰k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.