بجز تو در دل من هیچ آشنایی نیست
بجز تو در دل من هیچ آشنایی نیست
بدان برای تو جز قلب من که جایی نیست
چنین که عطر تنت می وزد به شهر دلم
گمان کنم به خوبی آن هوایی نیست
نشسته ام تک و تنها درون کافه ی شهر
برای درد دلم هیچ هم نوایی نیست
برس به داد دلم چون که سخت بیمارست
بجز دعای تو ای نازنین شفایی نیست
غریب گوشه ی شهرم کجاست منزل تو
هزار کوچه دلم گشته آشنایی نیست
چنین که دامن عشقت گرفته دل پیداست
به فکر از تو شدن ساعتی رهایی نیست
بدان شبیه دو کاج ام که ریشه ام پیداست
برای تکیه زدن شانه یا عصایی نیست
تو کام جان مرا تلخ تر نکن بانو
به منزلی که نباشی دگر صفایی نیست
بدان برای تو جز قلب من که جایی نیست
چنین که عطر تنت می وزد به شهر دلم
گمان کنم به خوبی آن هوایی نیست
نشسته ام تک و تنها درون کافه ی شهر
برای درد دلم هیچ هم نوایی نیست
برس به داد دلم چون که سخت بیمارست
بجز دعای تو ای نازنین شفایی نیست
غریب گوشه ی شهرم کجاست منزل تو
هزار کوچه دلم گشته آشنایی نیست
چنین که دامن عشقت گرفته دل پیداست
به فکر از تو شدن ساعتی رهایی نیست
بدان شبیه دو کاج ام که ریشه ام پیداست
برای تکیه زدن شانه یا عصایی نیست
تو کام جان مرا تلخ تر نکن بانو
به منزلی که نباشی دگر صفایی نیست
۵.۰k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.