فصل دوم رمان برادر های ناتنی من
فصل دوم رمان برادر های ناتنی من
پارت اول:
بعد از اون شب ات حالش بهتر شد اعضا اسم ات و تو شناسنامشون به عنوان همسرشون زدن و این باعث میشد ات حس ارامش داشته باشه.
یه صبح ات از خواب بیدار شد و با چهره ی کیوت اعضا مواجه شد اونقدر ناز بودن که فقط دوست داشت نگاشون کنه ولی از یطرف هم خشن بودن (منحرفااا منحرف شید من خودم یه منحرف به تمام معنا هستم 😂)
بالاخره بلند شد و رفت دست و صورتی شست ، صبحانه ای طولانی برای هر هشتشون اماده کرد تا وقتی بیدار شدن باهم بخورن.
بعد از چندی اعضا یکی یکی بیدار شدن نامجون، جونگکوک، تهیونگ، جیمین، جین، جیهوپ، شوگا از همه دیر تر بیدار شد چون حس میکنم بچم خیلی سختی کشیده بود دیشب (منحرفااااییی منننن هستیددد)
(همه ی اعضا سختی کشیدن ولی شوگا دیگه جای خود را دارد.)
نامجون به سمت ات رفت و او را در اغوش گرفت و پیشونیش و بوسید: صبح بخیر عزیزم
بقیه اعضا هم پشت سر هم ات را در اغوش گرفتند و پیشونیش میبوسیدن جونگکوک گفت: من امروز باید برم یه سری به شرکت بزنم بعد از صبحونه میرم ات تو هم میای؟ میخوام شرکت و بت نشون بدم.
ات سکوت کرد و یه لبخند زد و گفت: البته جونگکوکی من.
ویو جونگکوک.
بعد از صبحونه جین رفت ظرفا رو شست نامجون هم رفت بیرون با شوگا و جیهوپ. تهیونگ و جیمین هم دارن گیم میزنن. منو ات هم میریم شرکت
کوک: ات من برو اماده شو تا بریم شرکت.
ات: باشه کوکی
ات رفت اماده شد تا با هم بریم شرکت منم رفتم کت و شلوار مشکی هامو پوشیدم و یه عطر تلخ زدم، موهامم مرتب کردم رفتم تو حال. ات و دیدم که اونجا ایستاده اونم کت و شبلواری که با هم خریدیم و کرده بود تن
کوک: ات من خوشگل شدی!
ات: ممنونم تو هم فوق العاده ای.
...
ادامه دارد....
نویسنده: Ghazal
پارت اول:
بعد از اون شب ات حالش بهتر شد اعضا اسم ات و تو شناسنامشون به عنوان همسرشون زدن و این باعث میشد ات حس ارامش داشته باشه.
یه صبح ات از خواب بیدار شد و با چهره ی کیوت اعضا مواجه شد اونقدر ناز بودن که فقط دوست داشت نگاشون کنه ولی از یطرف هم خشن بودن (منحرفااا منحرف شید من خودم یه منحرف به تمام معنا هستم 😂)
بالاخره بلند شد و رفت دست و صورتی شست ، صبحانه ای طولانی برای هر هشتشون اماده کرد تا وقتی بیدار شدن باهم بخورن.
بعد از چندی اعضا یکی یکی بیدار شدن نامجون، جونگکوک، تهیونگ، جیمین، جین، جیهوپ، شوگا از همه دیر تر بیدار شد چون حس میکنم بچم خیلی سختی کشیده بود دیشب (منحرفااااییی منننن هستیددد)
(همه ی اعضا سختی کشیدن ولی شوگا دیگه جای خود را دارد.)
نامجون به سمت ات رفت و او را در اغوش گرفت و پیشونیش و بوسید: صبح بخیر عزیزم
بقیه اعضا هم پشت سر هم ات را در اغوش گرفتند و پیشونیش میبوسیدن جونگکوک گفت: من امروز باید برم یه سری به شرکت بزنم بعد از صبحونه میرم ات تو هم میای؟ میخوام شرکت و بت نشون بدم.
ات سکوت کرد و یه لبخند زد و گفت: البته جونگکوکی من.
ویو جونگکوک.
بعد از صبحونه جین رفت ظرفا رو شست نامجون هم رفت بیرون با شوگا و جیهوپ. تهیونگ و جیمین هم دارن گیم میزنن. منو ات هم میریم شرکت
کوک: ات من برو اماده شو تا بریم شرکت.
ات: باشه کوکی
ات رفت اماده شد تا با هم بریم شرکت منم رفتم کت و شلوار مشکی هامو پوشیدم و یه عطر تلخ زدم، موهامم مرتب کردم رفتم تو حال. ات و دیدم که اونجا ایستاده اونم کت و شبلواری که با هم خریدیم و کرده بود تن
کوک: ات من خوشگل شدی!
ات: ممنونم تو هم فوق العاده ای.
...
ادامه دارد....
نویسنده: Ghazal
- ۱۰.۲k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط