پارت

پارت³⁸
هیچی فقط میخواستم بگم که عاشقت بودم،اون همه چیزی که کوک برای تو خریده بودو من خریده بودم،به تو میدادم،مخصوصا اون لباست(میزارمش)


-که چی؟؟
&این ابراز علاقم بوده
-خب یعنی اینکه مادر بچه هامو ول کنم بیام با تو
&مادر بچه هات؟؟؟؟
-اوهوم،به نظرت الکی رفته بودیم بیمارستان
&کوک و اون پسره برای چی اونجا بودن
-کوک که برادرمه،اون پسره هم بهترین دوصتمه
&یعنی بچه داره؟؟؟؟(بغضالود)
-اوهوم
&(زد زیر گریه و از اتاق رفت بیرون)
هانا بیدار شد،
-حالت خوبه؟
+فک‌کنم ارع،اینجا کجاست،چرا چیزی یادم نمیاد جز.....
-جز چی......
+هیچی منظورم بیمارستانه
-جز چی......
+جز کار دیشب
-چه کاری؟؟(نزدیکتر شد)
+هیچی دیگه،همون که جونگکوک کنار من خوابیده بود
-مطمئنی؟؟؟
+اوهوم،اینجا کجاس؟؟
-خونه خودمه
+اها،پس کوک و جیمین کجان؟؟
-خونه خودشون
+یعنی باهات اشتی کردنو اجازه دادن تو و من باهم باشیم(😂خاک توسر هولت)
-نه با اصرار از خواهرم خواستم که با ما بیاد
+خواهرت؟
-...................


شرط نمیزارم
دونفر شرطارو بزران بقیه انجام بدن
ببین بهتون حال دادم😂
دیدگاه ها (۲۲)

واقعن حقهکصی مشکل داره¿.....

پارت³⁹-اوهوم خواهرم(اوهوم خواعرت)+الان کجاس-لیساااااااااااا(...

ادامه پارت³⁷بیصدا جیمینو از هانا جدا کردمو ادامه روند و من ر...

پارت³⁷میخواستم از روی تخت بلند شم که جیمین بیدار شدو=چیزی نی...

خب همون طور که همتون میدونین دیشب عروسی بودم و یخوری پولارو ...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط