پارت³⁷
پارت³⁷
میخواستم از روی تخت بلند شم که جیمین بیدار شدو
=چیزی نیاز داری؟(خواب الود-اروم)
+نه نه( با صدای خیلی اروم)
=پس کجا میخوای بری؟(اروم)
+برم یه هوایی بخورم
=وایسا تا باهم بریم
+نه خودم میتونم
ویو جیمین
دستشو گرفتمو بردمش توی حیاط بیمارستان،باهم قدم میزدیم
+دوسش داری؟
=کیو؟؟؟
+تهیونگ
=برای چی همچین سوالی می پرسی؟؟(با لبخند)
+جدی دارم صحبت میکنم،دوسش داری
=میتونم باهات راحت باشم
+اره راحت باش
=گیر کردم بین سه تاتون
+جونگکوکم؟؟
=اوهوم اون خیلی جذابه ولی تهیونگ بیشتر توعم مث دوتاشون
+اخرش کدوممون؟
=نمیدونم،نمیدونم،واقعا نمیدونم،به این که فک میکنم واقعا برام عذاب اوره،نمیتونم یه کی تونو انتخاب کنم
نزدیکش شدم اروم در گوشش گفتم
+فکراتو بکن،یادت بیاد چه کارایی باهات کردن
=(بغض)(این دختره عم میره و میاد بغض میکنه😑)
+اینو نگفتم که ناراحت بشی،فقط اینو گفتم که حداقل راحت تر بتونی انتخابمون کنی
ویو جونگکوک
بیدار شدم که دیدم هانا نیس،همچنین جیمین،این دوتا کجا رفتن
کفشامو پوشیدمو سریع از اتاق زدم بیرون،کل بیمارستانو زیرو رو کردم نتونستم پیداشون کنم،رفتم توی حیاط که اونجا بودن داشتم نفس میگرفتم
که جیمین نزدیکش شدو لباشو روی لبای ها گذاشت،قدم قدم نزدیک شدمو بی صدا...................
بُکش بُکش شد😂
الان به نظرت چی میشه؟
ببین چه ادمین خوبیم،سریع گذاشتم،باهام راه بیاید تا پارت بعدی عم اپ بشه،راستی برای پارت بعد
¹⁵=like
¹¹⁷=comment
منتظر نظراتون هستم:)
میخواستم از روی تخت بلند شم که جیمین بیدار شدو
=چیزی نیاز داری؟(خواب الود-اروم)
+نه نه( با صدای خیلی اروم)
=پس کجا میخوای بری؟(اروم)
+برم یه هوایی بخورم
=وایسا تا باهم بریم
+نه خودم میتونم
ویو جیمین
دستشو گرفتمو بردمش توی حیاط بیمارستان،باهم قدم میزدیم
+دوسش داری؟
=کیو؟؟؟
+تهیونگ
=برای چی همچین سوالی می پرسی؟؟(با لبخند)
+جدی دارم صحبت میکنم،دوسش داری
=میتونم باهات راحت باشم
+اره راحت باش
=گیر کردم بین سه تاتون
+جونگکوکم؟؟
=اوهوم اون خیلی جذابه ولی تهیونگ بیشتر توعم مث دوتاشون
+اخرش کدوممون؟
=نمیدونم،نمیدونم،واقعا نمیدونم،به این که فک میکنم واقعا برام عذاب اوره،نمیتونم یه کی تونو انتخاب کنم
نزدیکش شدم اروم در گوشش گفتم
+فکراتو بکن،یادت بیاد چه کارایی باهات کردن
=(بغض)(این دختره عم میره و میاد بغض میکنه😑)
+اینو نگفتم که ناراحت بشی،فقط اینو گفتم که حداقل راحت تر بتونی انتخابمون کنی
ویو جونگکوک
بیدار شدم که دیدم هانا نیس،همچنین جیمین،این دوتا کجا رفتن
کفشامو پوشیدمو سریع از اتاق زدم بیرون،کل بیمارستانو زیرو رو کردم نتونستم پیداشون کنم،رفتم توی حیاط که اونجا بودن داشتم نفس میگرفتم
که جیمین نزدیکش شدو لباشو روی لبای ها گذاشت،قدم قدم نزدیک شدمو بی صدا...................
بُکش بُکش شد😂
الان به نظرت چی میشه؟
ببین چه ادمین خوبیم،سریع گذاشتم،باهام راه بیاید تا پارت بعدی عم اپ بشه،راستی برای پارت بعد
¹⁵=like
¹¹⁷=comment
منتظر نظراتون هستم:)
۱۰.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.