ازدواج سوری پارت 28(بخاطر امتحانا دیر میزارم ببخشید)
ازدواج سوری پارت 28(بخاطر امتحانا دیر میزارم ببخشید)
تهیونگ رف دوش بگیره منم لباس پوشیدم و حوله ـم رو دور موهام پیچیدم
نشستم جلوی اینه و یه خوره به صورتم رسیدم تهیونگ با حوله دور کمر اومد بیرون از داخل اینه دیدم بهم زل زده
ـ یااا چیه چرا داری اینجوری نگام میکنی؟
ته ـ لازم بود به خودت برسی؟
دمپایمو در اوردم گرفتم سمتش
ـ عشقم میدونی این چیه؟
ته ـ اره دمپاییه
ـ خوبه که میدونی، پس برو لباستو بپوش تا لاهاش تو پوزی نخوردی
ته ـ باشه رفتم
تهیونگ لباسشو پوشید موهای همو خش کردیم ته رفت سر میز منم رفتم نیانگ بیدار کنم
ـ نیانگ پرنسس مامان پاشو
نیانگ ـ مامان ولم کن میخوام بخوام *پتو رو میکشه رو سرش*
ـ نمیشه*پتو رو از رو سرش بر میداره*
نیانگ ـ اگه بیدار شم ظهر میزاری بخوابم؟
ـ اره میزارم حالا پاشو دست و صورتتو اب بزن
نیانگ ـ باشه
نیانگ کارای لازمو کرد باهم رفتیم پایین مث اینکه کوک و مینا نبودن
ـ پس مینا و کوک کجان؟
جی هوپ ـ تو خواب نازن
ابو ـ نیانگ موافقی بریم بیدارشون کنیم؟
نیانگ ـ هستم هیون ووک تو چی؟
هیون ووک ـ معلومه
بچه ها رفتن کرم بریزن
رایدس ـ ات بی این پی بردی که بچه هامون به خودمون رفتن؟
ـ صد در صد، تازه نیانگ یه بار محکم زد تو گوش هیونا چی میگی؟
ناجینا ـ پشمام
ـ اوهوم
دیو نیانگ
منو هیون ووک ابو و میا رفتیم تو اتاق عمو کوک و زن عمو مینا اونم اروم تو بغلم هم خوابیده بودن
ـ بیاین بپریم رو عمو کوک*با صدای اروم *
ابو و هیون ووک ـ اوکیه *با صدای اروم *
رفتیم روبه روی تختشون اماده به دو وایسادیم
میا ـ یک، دو، سه
با دو پریدیم رو عمو کوک
ویو کوک
با درد بدی از خواب پاشدم
ـ ایییییییی
چشمامو باز کردم که دیدم نیانگ هیون ووک ابو میا افتادن رو دلم دارن میخندن مینا هم زده بود زیر خنده
ـ یااااا دلم درد گرف
ابو ـ تا دعفه ی دیگه زود بیدار شی
ویو مینا
مث اینکه کوک اعصبی شد شروع کدد به قلقلک دادن بچه ها
چی میشد اونا بچه های ما بودن؟
ـ یااا بانی چیکارشون داری؟
نیانگ ـ عمو نکن
میا ـ دلم درد گرف
یکی محکم زدم به بازی کوک کن تمومش کرد
نیانگ ـ وااای فکم درد گرف
کوک با بی حوصله گی داشت میرفت دستشویی
کوک ـ اییگوووو
بچه ها اومدن تو بغلم
قبل از اینکه کوک بره دستشویی
تهیونگ رف دوش بگیره منم لباس پوشیدم و حوله ـم رو دور موهام پیچیدم
نشستم جلوی اینه و یه خوره به صورتم رسیدم تهیونگ با حوله دور کمر اومد بیرون از داخل اینه دیدم بهم زل زده
ـ یااا چیه چرا داری اینجوری نگام میکنی؟
ته ـ لازم بود به خودت برسی؟
دمپایمو در اوردم گرفتم سمتش
ـ عشقم میدونی این چیه؟
ته ـ اره دمپاییه
ـ خوبه که میدونی، پس برو لباستو بپوش تا لاهاش تو پوزی نخوردی
ته ـ باشه رفتم
تهیونگ لباسشو پوشید موهای همو خش کردیم ته رفت سر میز منم رفتم نیانگ بیدار کنم
ـ نیانگ پرنسس مامان پاشو
نیانگ ـ مامان ولم کن میخوام بخوام *پتو رو میکشه رو سرش*
ـ نمیشه*پتو رو از رو سرش بر میداره*
نیانگ ـ اگه بیدار شم ظهر میزاری بخوابم؟
ـ اره میزارم حالا پاشو دست و صورتتو اب بزن
نیانگ ـ باشه
نیانگ کارای لازمو کرد باهم رفتیم پایین مث اینکه کوک و مینا نبودن
ـ پس مینا و کوک کجان؟
جی هوپ ـ تو خواب نازن
ابو ـ نیانگ موافقی بریم بیدارشون کنیم؟
نیانگ ـ هستم هیون ووک تو چی؟
هیون ووک ـ معلومه
بچه ها رفتن کرم بریزن
رایدس ـ ات بی این پی بردی که بچه هامون به خودمون رفتن؟
ـ صد در صد، تازه نیانگ یه بار محکم زد تو گوش هیونا چی میگی؟
ناجینا ـ پشمام
ـ اوهوم
دیو نیانگ
منو هیون ووک ابو و میا رفتیم تو اتاق عمو کوک و زن عمو مینا اونم اروم تو بغلم هم خوابیده بودن
ـ بیاین بپریم رو عمو کوک*با صدای اروم *
ابو و هیون ووک ـ اوکیه *با صدای اروم *
رفتیم روبه روی تختشون اماده به دو وایسادیم
میا ـ یک، دو، سه
با دو پریدیم رو عمو کوک
ویو کوک
با درد بدی از خواب پاشدم
ـ ایییییییی
چشمامو باز کردم که دیدم نیانگ هیون ووک ابو میا افتادن رو دلم دارن میخندن مینا هم زده بود زیر خنده
ـ یااااا دلم درد گرف
ابو ـ تا دعفه ی دیگه زود بیدار شی
ویو مینا
مث اینکه کوک اعصبی شد شروع کدد به قلقلک دادن بچه ها
چی میشد اونا بچه های ما بودن؟
ـ یااا بانی چیکارشون داری؟
نیانگ ـ عمو نکن
میا ـ دلم درد گرف
یکی محکم زدم به بازی کوک کن تمومش کرد
نیانگ ـ وااای فکم درد گرف
کوک با بی حوصله گی داشت میرفت دستشویی
کوک ـ اییگوووو
بچه ها اومدن تو بغلم
قبل از اینکه کوک بره دستشویی
۶.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.