فیک کوکی
فیک کوکی
گودال سیاه
پارت۷
از زبان راوی
با فرود اومدن ا.. ت روی زمین راننده با عجله از ماشین پیاده شد و به سمت ا.ت قدم برداشت تا کسی متوجه ان ها نشده پا تند کرد به طرف ا.. ت و اورا بغل کرد و به طرف ماشین رفت در پشتی را باز کرد. و ا.. ت را روی صندلی خوابوند به اطراف نگاهی انداخت و دوباره سوار شد با لبخند ماشین را به حرکت دراورد کارش را با نحو احسنت تموم کرده بود قطعا پول زیادی بهش میرسید و او میتوانست در کمال ارامش زندگی کند بالاخره به محل مورد نظر رسید یک جای دور و پرت با کلی خرابه حتی گاهی اوقات اسکلت هم در انجا پیدا میشد از دور سه تا ماشین سیاه دید که منتظر ایستاده اند بالاخره به انها رسید و از ماشین پیاده شد با پیاده شدنش یک نفر با ماسک مسخره هالیود پیاده شده اصلا این تیپ با این ماسک مسخره همخانی نداشت ولی به طرف او رفت و گفت (علامت راننده☆ )
☆: سلام اقا طبق دستورتون خانم تو ماشین هستن
مرد فقط سر تکان داد و با دادن یه کیف بزرگ به راننده به طرف ماشین حرکت کرد
راننده با باز کردن کیف حیرت زده چشم هایش را پاک کرد و دوباره نگاه کرد به اندازه صد سال کار پول در ان کیف بود با خوشحالی کیف را به دست گرفت و به طرف ماشین رفت
☆: اقا خیلی ممنون لطف کردین خیلی خیلی ممونم
مرد ا.. ت را به راحتی بلند کرد و تکه کاغذی در دست راننده گذاشت و دوباره به طرف ون های مشکی رفت
راننده با تعجب کاغذ تا شده را باز کرد
حرف های تو نامه:
ماشینت رو اتیش بزن و از دره پرت کن پایین و برو پشت کوه اونجا یه ماشبن با سویچ منتظرته فقط، تاکید میکنم کاری که گفتم رو نکنی به شب نکشیده نفس کشیدنت رو تموم میکنم این کاغذ هم همراهش بسوزون
چشمانش شبیه یک توپ شده بودند هر چندبا اینکه کمی ترسید ولی به گفته ان ها عمل کرد و فوران انحا را با ماشین جدیدش ترک کرد
از زبان ا..ت
اروم اروم چشم هام رو باز کردم یکم تصویر ها گنگ بودن برام ولی با پلک زدن درست شدن به اطرافم نگاه دقیقی انداختم و سعی کردم اخرین چیزی که دیدم رو به یاد بیارم به انی همه چیز مثل یک فیلم از جلو چشمام رد شد با شتاب از تخت بلند شدم که با سیاهی چشمام محکم افتادم زمین و اخی از درد گفتم لعنتیی
یعنی چه اتفاقی افتاده بود
پایان
کیا دوست دارن شب براشون ۳پارت بزارم لایک کنین تا شب براتون پارت بزارم البته یکم پارت های بعدیش مثبت 🔞هست 😂
گودال سیاه
پارت۷
از زبان راوی
با فرود اومدن ا.. ت روی زمین راننده با عجله از ماشین پیاده شد و به سمت ا.ت قدم برداشت تا کسی متوجه ان ها نشده پا تند کرد به طرف ا.. ت و اورا بغل کرد و به طرف ماشین رفت در پشتی را باز کرد. و ا.. ت را روی صندلی خوابوند به اطراف نگاهی انداخت و دوباره سوار شد با لبخند ماشین را به حرکت دراورد کارش را با نحو احسنت تموم کرده بود قطعا پول زیادی بهش میرسید و او میتوانست در کمال ارامش زندگی کند بالاخره به محل مورد نظر رسید یک جای دور و پرت با کلی خرابه حتی گاهی اوقات اسکلت هم در انجا پیدا میشد از دور سه تا ماشین سیاه دید که منتظر ایستاده اند بالاخره به انها رسید و از ماشین پیاده شد با پیاده شدنش یک نفر با ماسک مسخره هالیود پیاده شده اصلا این تیپ با این ماسک مسخره همخانی نداشت ولی به طرف او رفت و گفت (علامت راننده☆ )
☆: سلام اقا طبق دستورتون خانم تو ماشین هستن
مرد فقط سر تکان داد و با دادن یه کیف بزرگ به راننده به طرف ماشین حرکت کرد
راننده با باز کردن کیف حیرت زده چشم هایش را پاک کرد و دوباره نگاه کرد به اندازه صد سال کار پول در ان کیف بود با خوشحالی کیف را به دست گرفت و به طرف ماشین رفت
☆: اقا خیلی ممنون لطف کردین خیلی خیلی ممونم
مرد ا.. ت را به راحتی بلند کرد و تکه کاغذی در دست راننده گذاشت و دوباره به طرف ون های مشکی رفت
راننده با تعجب کاغذ تا شده را باز کرد
حرف های تو نامه:
ماشینت رو اتیش بزن و از دره پرت کن پایین و برو پشت کوه اونجا یه ماشبن با سویچ منتظرته فقط، تاکید میکنم کاری که گفتم رو نکنی به شب نکشیده نفس کشیدنت رو تموم میکنم این کاغذ هم همراهش بسوزون
چشمانش شبیه یک توپ شده بودند هر چندبا اینکه کمی ترسید ولی به گفته ان ها عمل کرد و فوران انحا را با ماشین جدیدش ترک کرد
از زبان ا..ت
اروم اروم چشم هام رو باز کردم یکم تصویر ها گنگ بودن برام ولی با پلک زدن درست شدن به اطرافم نگاه دقیقی انداختم و سعی کردم اخرین چیزی که دیدم رو به یاد بیارم به انی همه چیز مثل یک فیلم از جلو چشمام رد شد با شتاب از تخت بلند شدم که با سیاهی چشمام محکم افتادم زمین و اخی از درد گفتم لعنتیی
یعنی چه اتفاقی افتاده بود
پایان
کیا دوست دارن شب براشون ۳پارت بزارم لایک کنین تا شب براتون پارت بزارم البته یکم پارت های بعدیش مثبت 🔞هست 😂
۷.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.