کوک

کوک
باسدی به پدر و مادرناتنی و خواهر ناتینیم گفتم
_من تازه از شرکت اومدم دوستم هم تازه از کشور دیگه ای اومده هردو خیلی
خسته هستیم
حرفاتون رو بزارید برای بعد
ویو کوک
من و جیمین می خواستیم بریم به سمت اوتاق تا استراحت کنیم که با حرف پدرم وایسادم .
پ/ک : جونگکوک تو کی می خوایی ازدواج کنی و بچه دار بشی
-پدر من هنوز فرد مورد علاقه ام رو پیدا نکردم و دوست ندارم ازدواج کنم
و میدونی که من از بچه ها نفرت دارم ( بچه ها کوک همچین ادمی نیست این فقط یک فیکه )
می خواستم حرف بزنم که پدرم گفت
پ/ک : یا با میا ازدواج می کنی یا یک بچه ای رو از پرورشگاه میاری حرفم نباشه .
ویو بنده
کوک با شنیدن ازدواج با میا عصبانی شد و با خودش گفت کدوم احمقی با خواهر ناتنیش ازدواج میکنه
مگر اون فرد احمق باشه .
×کوک به نظر من گزینه اول رو انتخاب کن ( با عشوه)
_حاضر هستم ده تا بچه از پرورشگاه بیارم ولی با توی احمق و اسکل ازدواج نکنم .
.....



بچه این فقط یک فیکه و واقعیت نداره
لطفا به اعضا هیت ندید.
دیدگاه ها (۱)

پدر خوانده پارت۵کوکفوری دست جیمین رو گرفتم و از خونه زدیم بی...

فیک پدرخوانده پارت۶غذا ها رسیدن جیمین فوری به سمتم اومد و غذ...

کوک بعد کار های شرکت با جیمین به سمت خونه ام رفتیم .وقتی رسی...

پارت ۲که میا دوستم اومد پیشم میا: سلام ا/ت حالت چطوره کره خر...

چند پارتی درخواستی { ازدواج کردی بیبی؟}ویو کوک مشغول بررسی ق...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط