یه نگاه به دور دستا خب بی تفاوتی اونقدر تا مغذ استخونا

یه نگاه به دور دستا... خب بی تفاوتی اونقدر تا مغذ استخونام نفوظ کرده که اشکم نمیاد...
دیگه دردم نمیاره اون روزایی که شاید هر موقعه روز و هرجا که بودم اگه فکرم سمتش کشیده میشد، محال بود اشکام پایین نچکه...
همه گفته بودن بیخیال باش، اهمیت نده،میگذره...
نمیفهمیدم -.- نه که نخام؛ نمیشــــــد...
اما الآن و این لحظه انگار شده :) انگار میفهمم...
تیکه های مبهم پازل زندگیم حالا انقد واضح کنام هم نشستن که دیگه انگار زیادی از حد میفهمم...
نه که درد نداشته باشه این همه فهمیدن! من دیگه پوستم کلفت شده... یجورایی همون آب که از سر بگذرد و اینا...
- حالا "بی تفاوتی"... یاد گرفتم که هیچیزی غیر ممکن نیس!
-حالا یکم "تمسخر" واسه اونی که گریش سر به فلک کشیده که بی افش ترکش کرده و این داستانا...
-حالا "نیشخند" واسه اون که هق هقش تا آسمون هفتم میرسه واسه رفته هاش...
-اما اینبار "قهقهه" واس هق هقی تو بالشت خفه شد چون ندونست واسه چیه این اشکا...

-حالا لاکای مشکی با رژه لب قرمز!
"همیشه عاشق تضاد و تنوع بودم"

@nafas
دیدگاه ها (۱)

درد نوشته 01:10نفسم نه رفت،نه برگشت! همونجا تو قفسه ی سینه ا...

""اِمروزو دیگـه‍ خوشحالَم‍""یه‍ نِگاه‍ تو آینه‍ میکُنی‍...بر...

چرا فلسفه ببـافم؟ ساده بگویم از نبودنتحالم خوب نیستخوب نیست ...

سلامتی اوناکه خیلی وقته بریدندیگه نه نازمیکشننه انتظارمیکشنن...

فرار من

چندشاتی جونگکوک(پارت۳)

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط