پارت ششم
پارت ششم
یک هفته بعد...
تهیونگ
با حال خراب روی مبل لم داد بودم یه لیوان شراب دستم بود مست مست توی کمپانی نشسته بودم حالم اصلا خوب نبود یونگی اصلا باهام حرف نمیرد از دستم عصبانی بود حق داشت تقصیر من بود من نتونستم ازش مراقبت کنم پسرا دورم جمع شده بودن با نگرانی نگاهم میکردن حریفم نمیشدن که نخورم کوک: داداش ابنقدر نخور یک ساعت دیگه کنسرت داریم میتونی اجرا کنی با بی حوصلگی گفتم: ولم کن مرد ولم کنید.خستم برید اونور هر کار باشه می کنم ...
پی دی نیم: اگه کنسرت خراب کنی دیگه نمیزارم بری بیمارستان فهمیدی یانه
تهیونگ با عصبانیت غرید: به همین خیال باش فقط کافیه اینکار انجام بدی ببین چطوری هم چیز میزارم میرم
یونگی که تا الان بی تفاوت ایستاده بود به طرفش حمله کرد یقه تهیونگ گرفت با داد گفت: لعنتی به خودت بیا خوب گوش کن تو به خواهرم قول داد جرعت داری زیرش بزن خودم میکشمت یه نگاه به خودت بنداز ببین تو اونی که خواهرم همش میگفت ببین چی میگم درسته بخاطر خواهرم دوست ندارم ریختت ببینم ولی یادت باشه تو حداقل باید وقتی خواهرم بهوش میاد مثل ادم باشی تا خواهرم خوشحال کنی فهمیدی یا نه حالا خودت جمع کن لعنتی... با ضرب هولش داد عقب به طرف مخالف تهیونگ با تموم توانش بلند شد تلو تلو به طرفی میرفت که میخواست بخوره زمین که... یونگی دستش گرفت با خشن ترین حالت گفت: کجاااا
تهیونگ: میرم که کاری کنم مستیم به پره نیم ساعت بیشتر وقت ندارم
یونگی با لبخندی که زیاد معلوم نباشه گفت : کوک ببرش کوک به سرعت کمک تهیونگ رفت...
5"5کامنت ولایک
لطفا حمایت کنید
یک هفته بعد...
تهیونگ
با حال خراب روی مبل لم داد بودم یه لیوان شراب دستم بود مست مست توی کمپانی نشسته بودم حالم اصلا خوب نبود یونگی اصلا باهام حرف نمیرد از دستم عصبانی بود حق داشت تقصیر من بود من نتونستم ازش مراقبت کنم پسرا دورم جمع شده بودن با نگرانی نگاهم میکردن حریفم نمیشدن که نخورم کوک: داداش ابنقدر نخور یک ساعت دیگه کنسرت داریم میتونی اجرا کنی با بی حوصلگی گفتم: ولم کن مرد ولم کنید.خستم برید اونور هر کار باشه می کنم ...
پی دی نیم: اگه کنسرت خراب کنی دیگه نمیزارم بری بیمارستان فهمیدی یانه
تهیونگ با عصبانیت غرید: به همین خیال باش فقط کافیه اینکار انجام بدی ببین چطوری هم چیز میزارم میرم
یونگی که تا الان بی تفاوت ایستاده بود به طرفش حمله کرد یقه تهیونگ گرفت با داد گفت: لعنتی به خودت بیا خوب گوش کن تو به خواهرم قول داد جرعت داری زیرش بزن خودم میکشمت یه نگاه به خودت بنداز ببین تو اونی که خواهرم همش میگفت ببین چی میگم درسته بخاطر خواهرم دوست ندارم ریختت ببینم ولی یادت باشه تو حداقل باید وقتی خواهرم بهوش میاد مثل ادم باشی تا خواهرم خوشحال کنی فهمیدی یا نه حالا خودت جمع کن لعنتی... با ضرب هولش داد عقب به طرف مخالف تهیونگ با تموم توانش بلند شد تلو تلو به طرفی میرفت که میخواست بخوره زمین که... یونگی دستش گرفت با خشن ترین حالت گفت: کجاااا
تهیونگ: میرم که کاری کنم مستیم به پره نیم ساعت بیشتر وقت ندارم
یونگی با لبخندی که زیاد معلوم نباشه گفت : کوک ببرش کوک به سرعت کمک تهیونگ رفت...
5"5کامنت ولایک
لطفا حمایت کنید
۳.۰k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.