پارت پنجم
پارت پنجم
با صدای بلند گریه کردم فقط میگفتم ن اینکار نمیکنی لعنت بهت نمیکنیییی تهیونگ:باشه عشقم ببخشید نمیکنم معذرت میخوام بیشتر توبغلت گرفتت گریه کرد یهو در باز شد یه مرد وارد شد گوشی گرفت طرفمون که صدای یونا اومد: تا توی هرزه باشی تهیونگ مال من نمیشه و وقتی مال من نیست پس حق خوشبختی نداره تمومش کن با صدای تیر بلند شنیدم درد طاقت فرسا توی شکمم حس کردم نفسم.حبس شد دومی که زد دیگه جونی برام نبود تهیونگ اول تو شوک بود بعد با داد گفت :نننن
یونا: صدای خندش اومد گفت :خوب جمع کنید برید توی بیابونن مطمئنم جون سالم به در نمیبره ته ته عزیزم اینم تاوان با من لج کردنه اون مرد رفت
تهیونگ منو محکم گرفت توی بغلش با گریه هق هق میگفت: چاگی طاقت ببر شده تا بیمارستان کولت کنم میکنم فقط کافیه تحمل کنی اشکام میرختن با زحمت حرف زدم:ته...ته... ع...س..لیم..ا...رو..م... با...ش...چی..زی...نی..ست
ته..زند...گی...کن...عا...شق..شو...یه لبخند زدم دستم بردم جلو رپی صورتش گذاشتم ...می..دو..نم..گف..تم...حق...ندا..ری...بع...د...مر...گ...من... را..بطه...دا..شته...با...شی..ولی...عا...شق...شو...زند...گی...کن...بخ...ون...با..عشق...بخ..ون..ب..رام...من...از..با..لا..ن..گاه...می..کنم...
تهیونگ:نه نه نه اینو نگو لطفا خواهش میکنم تنهام نزار من بی تو نمیتونم
ا.ت:دستم گذاشتم دور گردنش اوردمش جلو گفتم:چا...گی...من...دی..گه...نمی..تو..نم...ک...نا..رت...با...شم...بهم...قو...ل...بده...زود...با..ش...تورو...به..جون..خو..دم..قسم..میدم...وق..ت..ن..دا..رم
تهیونگ:نه نه
دستش محکم میگیرم لط...فا
تهیونگ: با گریه باشه لعنتی باشه برات میخونم همون جوری که می خواهی زندگی میکنم لعنت به همتون دادااااااا گریه
ا.ت:عا...لیه...عا...لیه...ته...ته..عسلیم...دلم... بر..ای... طعم...ل..بات...تنگ...شده...بیا ...اینجا...تهیونگ لباش گذاشت روی لبای ا.ت با گریه اشک عمیق میبوسید ا.ت تا میتونست همراهی میکرد ولی یهو ا.ت دست کشید رنگ تهیونگ پرید گفت:چا..گی.. ن..ه..نه..تو نمیتونی ترکم کنی ننننننننننننننننننننننننننن
لطفا حمایت کنید
با صدای بلند گریه کردم فقط میگفتم ن اینکار نمیکنی لعنت بهت نمیکنیییی تهیونگ:باشه عشقم ببخشید نمیکنم معذرت میخوام بیشتر توبغلت گرفتت گریه کرد یهو در باز شد یه مرد وارد شد گوشی گرفت طرفمون که صدای یونا اومد: تا توی هرزه باشی تهیونگ مال من نمیشه و وقتی مال من نیست پس حق خوشبختی نداره تمومش کن با صدای تیر بلند شنیدم درد طاقت فرسا توی شکمم حس کردم نفسم.حبس شد دومی که زد دیگه جونی برام نبود تهیونگ اول تو شوک بود بعد با داد گفت :نننن
یونا: صدای خندش اومد گفت :خوب جمع کنید برید توی بیابونن مطمئنم جون سالم به در نمیبره ته ته عزیزم اینم تاوان با من لج کردنه اون مرد رفت
تهیونگ منو محکم گرفت توی بغلش با گریه هق هق میگفت: چاگی طاقت ببر شده تا بیمارستان کولت کنم میکنم فقط کافیه تحمل کنی اشکام میرختن با زحمت حرف زدم:ته...ته... ع...س..لیم..ا...رو..م... با...ش...چی..زی...نی..ست
ته..زند...گی...کن...عا...شق..شو...یه لبخند زدم دستم بردم جلو رپی صورتش گذاشتم ...می..دو..نم..گف..تم...حق...ندا..ری...بع...د...مر...گ...من... را..بطه...دا..شته...با...شی..ولی...عا...شق...شو...زند...گی...کن...بخ...ون...با..عشق...بخ..ون..ب..رام...من...از..با..لا..ن..گاه...می..کنم...
تهیونگ:نه نه نه اینو نگو لطفا خواهش میکنم تنهام نزار من بی تو نمیتونم
ا.ت:دستم گذاشتم دور گردنش اوردمش جلو گفتم:چا...گی...من...دی..گه...نمی..تو..نم...ک...نا..رت...با...شم...بهم...قو...ل...بده...زود...با..ش...تورو...به..جون..خو..دم..قسم..میدم...وق..ت..ن..دا..رم
تهیونگ:نه نه
دستش محکم میگیرم لط...فا
تهیونگ: با گریه باشه لعنتی باشه برات میخونم همون جوری که می خواهی زندگی میکنم لعنت به همتون دادااااااا گریه
ا.ت:عا...لیه...عا...لیه...ته...ته..عسلیم...دلم... بر..ای... طعم...ل..بات...تنگ...شده...بیا ...اینجا...تهیونگ لباش گذاشت روی لبای ا.ت با گریه اشک عمیق میبوسید ا.ت تا میتونست همراهی میکرد ولی یهو ا.ت دست کشید رنگ تهیونگ پرید گفت:چا..گی.. ن..ه..نه..تو نمیتونی ترکم کنی ننننننننننننننننننننننننننن
لطفا حمایت کنید
۴.۷k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.