پارت پنجم
پارت پنجم
صدای آژیر از بیرون میومد تهیونگ با سرعت بلند شد به طرف در رفت با صدای بلند کمک خواست چند نفر با برانکارد اومدن سریع ا.ت سورار کردن رفتن بیمارستان ... به بیمارستان رسیدن ا.ت به اتاق عمل بردند تهیونگ با نگرانی کنار در اتاق عمل راه میرفت نگران بود ... چند ساعتی گذشته بود هنوز خبری نشده بود همه اعضا اومده بودن کنار تهیونگ بودن دلداری میدانش تهیونگ با خستگی تمام روی صندلی کنار در اتاق عمل نشسته بود چشماش بسته بود ناگهان صدای در اتاق عمل اومد تهیونگ با سرعت حمله ور شد طرف در اتاق عمل که دکتر اونجا بود با ترس نگرانی پرسید : حالش چطوره اقای دکتر خواهش میکنم لطفا بهم بگید
دکتر: رفتن توی کما و ما نمیدونیم در چه وضعیت قرار دارن گذر زمان مشخص میکنه فقط براش دعا کنید
تهیونگ با بهت به حرفا دکتر فقط گوش میداد اصلا نمیدونست چه اتفاقی افتاده اعضا وقتی به صئرت تهیونگ نگاه کرده با ترس به طرفش رفتن کوک: ته اروم باش
جیمین: مرد به خودتون بیاین
نامی: اروم باشد
جین: خجالت بکشین هنوز زندش چرا همیچن میکنید ولی حال جیهوپ یونگی هیچ فرقی با ته ته نمیکرد چون خواهر عزیز دور دونه شون با مرگ دسته پنجه نرم میکرد یونگی که به خودش اومد به طرف ته رفت با عصبانیت یقه تهیونگ گرفت با داد گفت: عوضی به چه حقی از مراقبت نکردی هاااان به چه حقی به اون هرزه اجازه دادی خواهرم اذیت کنه لعنتیییی تهیونگ فقط سرش پایین انداخته بود گریه میکرد با ثدای گرفتش فقط میگفت معذرت میخوام ببخشید تقصیر منه یونگی با داد:معلوم تقصیر توی عوضی هسته اگه موی از سر خواهرم کم بشه میکشمت با دستای خودم میکشمت عوضییی
جیهوپ جلو رفت یونگی از ته جدا کرد گفت: یونگی تمومش کن حالش نگاه کن تقصیر اون نیست هرکاری تونسته انجام داده بسه یونگی با جدیت توی صورت جیهوپ نگاه کرد از اونجا چند قدم دور شد قدم میزد تا اروم بشه اما نمیشد
تهیونگ: نا بود شده بود حتی دزست نمیتونست فکر بکنه هم چیز مثل یه کوه که آوار میشه روی دنیا زندگی تهیونگ هم همینجوری شده بود....
یک هفته بعد...
ادامه دارد
لطفا حمایت کنید
پنج تا لایک
پنج تا کامنت
صدای آژیر از بیرون میومد تهیونگ با سرعت بلند شد به طرف در رفت با صدای بلند کمک خواست چند نفر با برانکارد اومدن سریع ا.ت سورار کردن رفتن بیمارستان ... به بیمارستان رسیدن ا.ت به اتاق عمل بردند تهیونگ با نگرانی کنار در اتاق عمل راه میرفت نگران بود ... چند ساعتی گذشته بود هنوز خبری نشده بود همه اعضا اومده بودن کنار تهیونگ بودن دلداری میدانش تهیونگ با خستگی تمام روی صندلی کنار در اتاق عمل نشسته بود چشماش بسته بود ناگهان صدای در اتاق عمل اومد تهیونگ با سرعت حمله ور شد طرف در اتاق عمل که دکتر اونجا بود با ترس نگرانی پرسید : حالش چطوره اقای دکتر خواهش میکنم لطفا بهم بگید
دکتر: رفتن توی کما و ما نمیدونیم در چه وضعیت قرار دارن گذر زمان مشخص میکنه فقط براش دعا کنید
تهیونگ با بهت به حرفا دکتر فقط گوش میداد اصلا نمیدونست چه اتفاقی افتاده اعضا وقتی به صئرت تهیونگ نگاه کرده با ترس به طرفش رفتن کوک: ته اروم باش
جیمین: مرد به خودتون بیاین
نامی: اروم باشد
جین: خجالت بکشین هنوز زندش چرا همیچن میکنید ولی حال جیهوپ یونگی هیچ فرقی با ته ته نمیکرد چون خواهر عزیز دور دونه شون با مرگ دسته پنجه نرم میکرد یونگی که به خودش اومد به طرف ته رفت با عصبانیت یقه تهیونگ گرفت با داد گفت: عوضی به چه حقی از مراقبت نکردی هاااان به چه حقی به اون هرزه اجازه دادی خواهرم اذیت کنه لعنتیییی تهیونگ فقط سرش پایین انداخته بود گریه میکرد با ثدای گرفتش فقط میگفت معذرت میخوام ببخشید تقصیر منه یونگی با داد:معلوم تقصیر توی عوضی هسته اگه موی از سر خواهرم کم بشه میکشمت با دستای خودم میکشمت عوضییی
جیهوپ جلو رفت یونگی از ته جدا کرد گفت: یونگی تمومش کن حالش نگاه کن تقصیر اون نیست هرکاری تونسته انجام داده بسه یونگی با جدیت توی صورت جیهوپ نگاه کرد از اونجا چند قدم دور شد قدم میزد تا اروم بشه اما نمیشد
تهیونگ: نا بود شده بود حتی دزست نمیتونست فکر بکنه هم چیز مثل یه کوه که آوار میشه روی دنیا زندگی تهیونگ هم همینجوری شده بود....
یک هفته بعد...
ادامه دارد
لطفا حمایت کنید
پنج تا لایک
پنج تا کامنت
۱.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.