ترس شیرین pt
ترس شیرین pt50
آفتاب کم کم اتاق رو روشن کرد ولی هنوز چشم های دختر رو هم قرار نگرفته بود ،با وجود خستگی که از دیشب داشت نتونسته بود بخوابه نگران جیمین بود ولی خب چون میدونستم خواب بود نتونسته بود ازش خبری بگیره.
تو افکارش گیر کرده بود که با صدای تلفنش درومد بیرون ،شماره ناشناس بود.
+بله
~منم هانا
هانا با شنیدن صدای جیمین از جاش بلند شد
+جیمین حالت خوبه،این شماره کیه؟
پسر که تونسته بود نگرانی رو از صدای دختر تشخیص بده با صدای آروم جواب داد
~نگران نباش بابا گوشیم شارژ نداشت از تلفن بار زنگ زدم،زودتر بیا تا تمرین کنیم،
+چرا آنقدر زود رفتی؟
-واسه بعضی از تأییدیه ها باید میومدم امضا میکردم
دختر تازه تونست نفس بکشه
+باشه،زود میام.......جیمین
-جانم
هانا از اینکه صدای دوستش رو میشنید خوشحال بود
+مراقب خودت باش
و بدون اجازه دادن به جیمین تلفن رو قطع کرد.
.
در اتاق باز شد و تهیونگ حضور دوستش رو حس کرد
& چطوری تهیونگ
-خوش اومدی شوگا
&مننون،نامجون کجاست؟
شوگا پرسید و بدون شنیدن جواب تیهونگ جواب کسی که دنبالش میگشت رو شنید
@ پشت سرت
شوگا برگشت و با دیدن نامجون لبخندی زد
@ خوش اومدی
& ممنون
-خوش و بش بسته،احتمال حمله داریم.
تهیونگ رو صندلیش نشست و ادامه داد
-امروز فردا حمله میکنن
& موفق باشن
شوگا حین نشستن رو صندلی گفت
- قطعا نیستن ولی خب چیزی که میخوان عتیقه نیست ،جون تو و نامجون و منه
@ اولین نفرها نیستن
تهیونگ که متوجه خونسردی نامجون با حضور شوگا شد لبخندی زد و گفت
-درسته
و بعد گوشی مرد به صدا درومد
-بگو
# از خونه درومدن قربان
+به تعقیب ادامه بده
# چشم
و بعد قطع کرد
&قضیه چیه
-چیزی نیست
@ بعدا بهت میگم
& باشه
آفتاب کم کم اتاق رو روشن کرد ولی هنوز چشم های دختر رو هم قرار نگرفته بود ،با وجود خستگی که از دیشب داشت نتونسته بود بخوابه نگران جیمین بود ولی خب چون میدونستم خواب بود نتونسته بود ازش خبری بگیره.
تو افکارش گیر کرده بود که با صدای تلفنش درومد بیرون ،شماره ناشناس بود.
+بله
~منم هانا
هانا با شنیدن صدای جیمین از جاش بلند شد
+جیمین حالت خوبه،این شماره کیه؟
پسر که تونسته بود نگرانی رو از صدای دختر تشخیص بده با صدای آروم جواب داد
~نگران نباش بابا گوشیم شارژ نداشت از تلفن بار زنگ زدم،زودتر بیا تا تمرین کنیم،
+چرا آنقدر زود رفتی؟
-واسه بعضی از تأییدیه ها باید میومدم امضا میکردم
دختر تازه تونست نفس بکشه
+باشه،زود میام.......جیمین
-جانم
هانا از اینکه صدای دوستش رو میشنید خوشحال بود
+مراقب خودت باش
و بدون اجازه دادن به جیمین تلفن رو قطع کرد.
.
در اتاق باز شد و تهیونگ حضور دوستش رو حس کرد
& چطوری تهیونگ
-خوش اومدی شوگا
&مننون،نامجون کجاست؟
شوگا پرسید و بدون شنیدن جواب تیهونگ جواب کسی که دنبالش میگشت رو شنید
@ پشت سرت
شوگا برگشت و با دیدن نامجون لبخندی زد
@ خوش اومدی
& ممنون
-خوش و بش بسته،احتمال حمله داریم.
تهیونگ رو صندلیش نشست و ادامه داد
-امروز فردا حمله میکنن
& موفق باشن
شوگا حین نشستن رو صندلی گفت
- قطعا نیستن ولی خب چیزی که میخوان عتیقه نیست ،جون تو و نامجون و منه
@ اولین نفرها نیستن
تهیونگ که متوجه خونسردی نامجون با حضور شوگا شد لبخندی زد و گفت
-درسته
و بعد گوشی مرد به صدا درومد
-بگو
# از خونه درومدن قربان
+به تعقیب ادامه بده
# چشم
و بعد قطع کرد
&قضیه چیه
-چیزی نیست
@ بعدا بهت میگم
& باشه
- ۹.۹k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط