ترس شیرینpt
ترس شیرینpt6
~مطمئنی خوبی؟
+جیمین دیوونم کردی آره دیگه
~صدات از پشت تلفن بد بود
دختر سعی کرد از جیمین فرار کنه و گیتارش رو آماده کنه
+گفتم که فقط چون با یه شماره دیگه زنگ زدی
جیمین بلاخره کم آورد و بیخیال شد
~آها راستی دیشب یارو اومد
جیمین اینو پرسید و دستی روی بازو هانا گذاشت و هانا با دردی که بخاطر حموم آب داغ دیشب تو بدنش پیچید سعی کرد خودش رو آروم کنه.
+نه نیومد
~واقعا؟
جیمین تعجب کرد و خب خبر نداشت اتفاق عجیب تری افتاد
+آره
~خوبه،بیا امیدوار باشیم که از این به بعد کلا نیاد
+اوهوم ،امیدوار باشیم.....
.
&خب پس تهیونگ ما عاشق شده
تهیونگ همونطور که سرش پایین بود لبخندی زد ولی بعد با نگاه توخالی به شوگا نگاه کرد
+امروز میخوام برم بار،میایی
&میام،چرا که نه
-باشه
تهیونگ بلند شد و رفت تو و سیگاری رو روشن کرد ،هرچند سیگارش با زنگ خوردن تلفن مصادف شد
-بفرمایید
$ از شنیدن صدات خوشحالم وی
تهیونگ از شنیدن صدای دوست قدیمیش و دشمن الانش پوزخندی زد
$شنیدم تهدید های بچه های منو نادیده گرفتی
-تهدید کردن کار کسیه که ازش نترسی ،نه اینکه با ترس تهدید کنی
$قطعا با اون یکی سایدت کسی نیست که ازت نترسه ولی خب بلاخره یجایی از یکی که انتظارش رو نداری ضربه میخوری
-اگه اون فرد تو باشی خیلی خوشحال میشم ،چون موفق نمیشی ،نه فقط تو بلکه بقیه باند هاهم موفق نمیشن
$یه روزی به نتیجه نهایی میرسیم
-میرسیم
$آها راستی به شوگا از طرف من خوش اومد بگو
و تلفن قطع شد
تیهونگ سیگارش رو خاموش کرد و رفت داخل
-شوگا
& بله
-کسی از اومدنت خبر داره،بجز خودمون
& نه
تیهونگ نفس عمیقی کشید و کتش رو جاکتش رو برداشت
-شوگا حاضر شو بریم،و نامجون ازت یه خواهشی دارم
@ چیه
-یه جاسوس هست،یه جاسوس که نزدیکمونه،پیداش کن
@ باشه
بعد از مکالمه دو مرد تهیونگ و شوگا اومدن بیرون و سوار موتور شدن و حرکت کردن به بار موردنظرشون.
~مطمئنی خوبی؟
+جیمین دیوونم کردی آره دیگه
~صدات از پشت تلفن بد بود
دختر سعی کرد از جیمین فرار کنه و گیتارش رو آماده کنه
+گفتم که فقط چون با یه شماره دیگه زنگ زدی
جیمین بلاخره کم آورد و بیخیال شد
~آها راستی دیشب یارو اومد
جیمین اینو پرسید و دستی روی بازو هانا گذاشت و هانا با دردی که بخاطر حموم آب داغ دیشب تو بدنش پیچید سعی کرد خودش رو آروم کنه.
+نه نیومد
~واقعا؟
جیمین تعجب کرد و خب خبر نداشت اتفاق عجیب تری افتاد
+آره
~خوبه،بیا امیدوار باشیم که از این به بعد کلا نیاد
+اوهوم ،امیدوار باشیم.....
.
&خب پس تهیونگ ما عاشق شده
تهیونگ همونطور که سرش پایین بود لبخندی زد ولی بعد با نگاه توخالی به شوگا نگاه کرد
+امروز میخوام برم بار،میایی
&میام،چرا که نه
-باشه
تهیونگ بلند شد و رفت تو و سیگاری رو روشن کرد ،هرچند سیگارش با زنگ خوردن تلفن مصادف شد
-بفرمایید
$ از شنیدن صدات خوشحالم وی
تهیونگ از شنیدن صدای دوست قدیمیش و دشمن الانش پوزخندی زد
$شنیدم تهدید های بچه های منو نادیده گرفتی
-تهدید کردن کار کسیه که ازش نترسی ،نه اینکه با ترس تهدید کنی
$قطعا با اون یکی سایدت کسی نیست که ازت نترسه ولی خب بلاخره یجایی از یکی که انتظارش رو نداری ضربه میخوری
-اگه اون فرد تو باشی خیلی خوشحال میشم ،چون موفق نمیشی ،نه فقط تو بلکه بقیه باند هاهم موفق نمیشن
$یه روزی به نتیجه نهایی میرسیم
-میرسیم
$آها راستی به شوگا از طرف من خوش اومد بگو
و تلفن قطع شد
تیهونگ سیگارش رو خاموش کرد و رفت داخل
-شوگا
& بله
-کسی از اومدنت خبر داره،بجز خودمون
& نه
تیهونگ نفس عمیقی کشید و کتش رو جاکتش رو برداشت
-شوگا حاضر شو بریم،و نامجون ازت یه خواهشی دارم
@ چیه
-یه جاسوس هست،یه جاسوس که نزدیکمونه،پیداش کن
@ باشه
بعد از مکالمه دو مرد تهیونگ و شوگا اومدن بیرون و سوار موتور شدن و حرکت کردن به بار موردنظرشون.
- ۷.۵k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط