ترس شیرینpt

ترس شیرینpt7
یه اجرای دیگه با همون سنگینی نگاه تموم شد که الان دیگه نمیدونست برای طلبکارش بود یا اون تهیونگ، فقط میخواست زودتر تموم شده بره تو خونش،امشب باید یه فکری برای پنجره انبار میکرد.
با جیمین رفتن پشت صحنه که گوشی هانا زنگ خورد
+بله
¥چطوری دختر کوچولو
هانا با شنیدن صدای لی مینهو لرزید و سریع به جیمینی که داشت با رئیسشون حرف میزد نگاه کرد و از مکان رفت بیرون
¥بیا کوچه پشتی بار ،منتظرتم
هانا از در پشتی رفت بیرون و با پنج نفر مواجه شد که یکی از اونا لی مین هو بود
¥خیلی وقت بود ندیده بودمت
+چی میخوای؟منکه پول این ماه رو دادم
¥پس سودش؟
مینهو قدمی به هانا برداشت و هانا رفت عقب که با دیوار برخورد کرد.
دختر اون لحظه یاد پدرش که اصلا براش پدری نکرده بود افتاد ،اگه الان تو این باتلاق هست فقط بخاطر اونه.
تو افکارش بود که با زنگ خوردن گوشیش از فکر اومد بیرون
¥جواب بده،شاید اون دوستته اسمش چی بود؟........آها جیمین.....جواب بده شاید آخرین بار باشه
هانا گوشی رو سریع جواب داد
+جیمین خوبی؟
-خوبه بلاخره جواب دادی
دختر با شنیدن صدای بمی که براش آشنا بود از ترسش کم شد ولی از اظطرابش نه
+تو........چی میخوای
-به نظرت الان نباید بهتر باهام رفتار کنی.
هانا به پنج نفر روبه روش خیره شد بود و نمیتونست حرف بزنه و جواب مرد رو بده
-گفته بودم میان سراغت،گفته بودم اونا با من فرق دارن ،اونا باهات دشمنن اما من......
تهیونگ حرفش رو قطع کرد
+برات سرگرم‌کنندس منو تو این شرایط ببینی نه؟
تهیونگ خندید
-مراقب حرف زدنت باش کبوتر ممکنه کار دستت بده
هانا به طلبکار جلوش که چاقویی هم تو دستش بود نگاه کرد
-میتونم کمکت کنم ،البته اگه ازم بخوایش
+برو به جهنم
-باشه.
و تلفن قطع شد.
دیدگاه ها (۷)

ترس شیرین pt8¥خب چی شد حالش خوب بود؟هنوز نفس میکشید؟مینهو گف...

ترس شیرینpt8 بلاخره به باری که ازش فرار کرده بود رسید و زنگ ...

ترس شیرینpt6~مطمئنی خوبی؟+جیمین دیوونم کردی آره دیگه~صدات از...

ترس شیرین pt50آفتاب کم کم اتاق رو روشن کرد ولی هنوز چشم های ...

پارت ۲+ بخدا هق من کاری هق نکردم (تهیونگ زد بود به سرش که شک...

P⁹هانا : جونکوک هانی به سمت صدا برگشتیم وای مگه من هنوز با ا...

برادر سختگیر و وحشی من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط