با کلافگی جلو روم نشست گفت :چته ؟ چرا هرکار میکنم تو خوب
با کلافگی جلو روم نشست گفت :چته ؟ چرا هرکار میکنم تو خوب نمیشی ؟دردت چیه ؟
نگاش کردم :دردم نبودن بابام...!
برگشت موهاموکنار زد :دردت نبودن حاج اقا نیست،دردت بی عرضگی خودته...دردت اینه یاد گرفتی همیشه تو یک غصه بمونی،ولله که حاج اقا هم راضی نیست که تو اینحوری داری اتیش میندازی تو زندگی وامونده ای که با هزار زحمت نگهش داشتیم
اشکام دونه دونه از گونه هام غلت خوردن پایین :یعنی تو توقع داری من عزادار بابام نمونم؟
دستاشو کشید محکم تو موهاش : چقد میخوای بمونی!؟اونقدی که منم از دست بدی
پر شدم
درد شدم
شکستم...پاشدم با عصبانیت رفتم تو اتاق قباله ی ازدواج دراوردم گذاشتم جلوش گفتم : میخوای از دست بری همین حالا از دستم برو من دیگه شدم همون ابی که از سر گذشته...
نگام کرد
بد نگام کرد
زل زد درست وسط چشمام گفت :تف به منی که شادی همیشه پشتت بودم خیلی نمک نشناسی
رفت...
ساعت ۳شب بود...زنگ زدم بهش گفتم : پاشو بیا خونه من اینجا بدون بابام زنده موندم ولی بدون تو میشم خود مرگ
صبح که پاشدم درست وسط بازوهاش بودم یک شاخه یاس از تو حیاط چینده بود گذاشته بود تو موهام
نگاش کردم :دردم نبودن بابام...!
برگشت موهاموکنار زد :دردت نبودن حاج اقا نیست،دردت بی عرضگی خودته...دردت اینه یاد گرفتی همیشه تو یک غصه بمونی،ولله که حاج اقا هم راضی نیست که تو اینحوری داری اتیش میندازی تو زندگی وامونده ای که با هزار زحمت نگهش داشتیم
اشکام دونه دونه از گونه هام غلت خوردن پایین :یعنی تو توقع داری من عزادار بابام نمونم؟
دستاشو کشید محکم تو موهاش : چقد میخوای بمونی!؟اونقدی که منم از دست بدی
پر شدم
درد شدم
شکستم...پاشدم با عصبانیت رفتم تو اتاق قباله ی ازدواج دراوردم گذاشتم جلوش گفتم : میخوای از دست بری همین حالا از دستم برو من دیگه شدم همون ابی که از سر گذشته...
نگام کرد
بد نگام کرد
زل زد درست وسط چشمام گفت :تف به منی که شادی همیشه پشتت بودم خیلی نمک نشناسی
رفت...
ساعت ۳شب بود...زنگ زدم بهش گفتم : پاشو بیا خونه من اینجا بدون بابام زنده موندم ولی بدون تو میشم خود مرگ
صبح که پاشدم درست وسط بازوهاش بودم یک شاخه یاس از تو حیاط چینده بود گذاشته بود تو موهام
۵.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.