عکسنوشته و پوستر null

دیدگاه ها (۲)

دستانش را باز کرد و مرا به آغوشی گرم دعوت کرد،هیچ چیز و هیچک...

در همه شهر خبر شدکه تو معشوق منی...

‏ولی راستش از وقتی تُ برآورده نشدیدیگه آرزویی نکردم

پس چگونه دوریت را تاب بیاورم؟!

ماهی 🐟 🐠 🐡 🦈 🎣

متن

متن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط