دلتنگم....

فصل فصل، به سالهای عمرم اضافه شد
چروک چروک خط افتاد، به صورتم
نفهمیدم!
کی؟ چگونه؟
سفید شد موهای سرم
ورق ورق رسیدم به آخر خط
نمیدانستم ....
محال است، رسیدن به شهر آرزوها
دیدگاه ها (۱)

قهوه تلخ را می نوشم ،خیره به دور دست ها آنجا که رد پایی از ح...

آدم ها خسته که شدند؛بی صدا تر از همیشه می‌روند!احساسشان را ب...

دوست داشتنت رااز سالی به سال دیگر جا‌به جا می‌کنم!#نزار_قبان...

خدا کند که اگر بین‌مان کدورت بودبه حدّ فاصلِ دیوار و در خلاص...

صدای پات رو میشنوم که از دور داری میای. ینی خیلی‌وقت بود که ...

صحنه پارت دهم

وقتی دوست برادرته و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط