🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 21
کوک :خوبه
زیر لب با حرص گفتم
لیلیت :تو بیشتر از ۶ سکه به من نمی دادی عوضی .
کوک پوز خندی سرشار از پیروزی زدو با نگاه شیطنت باری نگاهم کردو گفت
کوک :دیگه تبادلات همینه دیگه
زیر لب یه حرومی نسارش کردم و نگاهم افتاد به یاقوت ها که روی میز بود .
مرد انگار مه فهمیده باشه به من نگاه کردو بعد به کوک و گفت
مرد :اونا یاقوت سرخ هستن که تازه برام آوردن، جئون می خوایی معامله شون کنی
کوک روبه مرد کردو گفت
کوک :بده فقط چقدر
مرد :اینم جای آذرین ها
کوک دوباره ۳ تا آذرین آخری رو داد بهش بعد مرد می خواست یاقوت هارو جابه جا کنه که
دیدم همه شون تقلبی هستن ، یکی رو توی دستم گرفتم و زیره نور خورشید نگه داشتم که دیدم
تقلبی چون یاقوت زیره نور خورشید میدرخشید و نور و عبور میداد ولی این کدر بود
میتونست یک نوع آذرین کبود باشه ولی یاقوت نبود مرد که فهمیده بود قصدم چیه گفت
مرد :اونا اصله بچه
لیل:اینا که تقلبی .
مرد شک زده به من نگاه کردو کوک هم به یاقوت چشم دوخت بقیه هم با چشم های گرد شده به من نگاه کردن
مرد :ولی ولی اینا اصله چطور می گی که الکیه هان
لیل :آخه مردک ببین کدره و ازش نور در نمیشه یاقوت میدرخشه و نور و از خودش عبور میده
من ساحره سنگ بودم خب اینم یکی از توانایی هام بود ولی خیلی ازش استفاده نمی کردم
وقتی توی کشتی پدرم لاریت بودم مادرم جنی بهم یاد داده بود چطوری سنگ هارو بشناسم
مرد با خشم سنگ هارو از من گرفت و گفت
مرد :درسته خدای من
بعد به کوک نگاه کردم اون ساکت بود و به یک جا خیره شده بود
بعد مرد روبه اون کردو گفت
مرد :این دختر فهمیده که این تقلبی هست جئون مراقبش باش و اینکه بیا این زمرد هارو بگیر
خدا رو شکر این دفعه زمرد ها اصل بودن .
وقتی کوک ازش سنگ هارو گرفت
like 30
kamint 8
Part 21
کوک :خوبه
زیر لب با حرص گفتم
لیلیت :تو بیشتر از ۶ سکه به من نمی دادی عوضی .
کوک پوز خندی سرشار از پیروزی زدو با نگاه شیطنت باری نگاهم کردو گفت
کوک :دیگه تبادلات همینه دیگه
زیر لب یه حرومی نسارش کردم و نگاهم افتاد به یاقوت ها که روی میز بود .
مرد انگار مه فهمیده باشه به من نگاه کردو بعد به کوک و گفت
مرد :اونا یاقوت سرخ هستن که تازه برام آوردن، جئون می خوایی معامله شون کنی
کوک روبه مرد کردو گفت
کوک :بده فقط چقدر
مرد :اینم جای آذرین ها
کوک دوباره ۳ تا آذرین آخری رو داد بهش بعد مرد می خواست یاقوت هارو جابه جا کنه که
دیدم همه شون تقلبی هستن ، یکی رو توی دستم گرفتم و زیره نور خورشید نگه داشتم که دیدم
تقلبی چون یاقوت زیره نور خورشید میدرخشید و نور و عبور میداد ولی این کدر بود
میتونست یک نوع آذرین کبود باشه ولی یاقوت نبود مرد که فهمیده بود قصدم چیه گفت
مرد :اونا اصله بچه
لیل:اینا که تقلبی .
مرد شک زده به من نگاه کردو کوک هم به یاقوت چشم دوخت بقیه هم با چشم های گرد شده به من نگاه کردن
مرد :ولی ولی اینا اصله چطور می گی که الکیه هان
لیل :آخه مردک ببین کدره و ازش نور در نمیشه یاقوت میدرخشه و نور و از خودش عبور میده
من ساحره سنگ بودم خب اینم یکی از توانایی هام بود ولی خیلی ازش استفاده نمی کردم
وقتی توی کشتی پدرم لاریت بودم مادرم جنی بهم یاد داده بود چطوری سنگ هارو بشناسم
مرد با خشم سنگ هارو از من گرفت و گفت
مرد :درسته خدای من
بعد به کوک نگاه کردم اون ساکت بود و به یک جا خیره شده بود
بعد مرد روبه اون کردو گفت
مرد :این دختر فهمیده که این تقلبی هست جئون مراقبش باش و اینکه بیا این زمرد هارو بگیر
خدا رو شکر این دفعه زمرد ها اصل بودن .
وقتی کوک ازش سنگ هارو گرفت
like 30
kamint 8
۵.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.