🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 20
که دیدم همه دور یه میز جمع شدن لیسا روی صندلی نشست و اشاره کرد تا برم کنارش بشینم
شروع کردم به خوردن که کوک هم اومد پایین و روبه روی من نشست
کوک :امروز سنگ هارو میبریم می فروشیم
بقیه سری تکون دادن و نگاه کوک رو من قفل شد !
لیلیت :من دیگه باید برم .
می خواستم بلند بشم که با صداش متوقف شدم .
کوک :کجا ؟
لیلیت :من از کشتی پیاده شدم یادت رفته
پوزخندی زدو بعد از خوردن لقمه بهم نگاه کرد و گفت
کوک :شما هنوز محموله ای هستید که باید به کیتن ببریم
لیلیت :چی ؟
کوک :دنبال ما بیا بعد میریم سمت کشتی و حرکت می کنیم به کیتن .
بهش نگاه کردم ، بعد از صبحونه بلند شدو کت شون و پوشیدن منم کت بلند و سیاهم و پوشیدم
و دنبالشون رفتم کوک منو انداخت وسط گروه تا گم نشم بعد وارد مغازه تبادل سنگ شدیم
که مرد چاقی که پشت پیشخوان بود و دیدم جلیقه توسی که پوشیده بود .پوست برنز شو به نمایش
میزاشت وقتی دقت کردم دیدم توی انگشتش انگشتر محفل تاجران سنگ .
مرد :سلام جئون ببینم بازم برام ازون سنگ های آذرین آوردی
کوک :آره بیا .
مرد :خوبه ، اونا اصل ترین و بهترین جنسیه که دیدم تابه حال اونارو از کجا میاوردی
کوک ؛از کسی توی اون جزیره لایروب ها می خریدم .
بعد به من نگاه کرد که داشتم با پوز خند به اون مرده نگا می کردم ، پس سنگ های من خوب بود اون باید ازم تشکر هم میکرد.
بعد مرد گفت :دوباره هم میاری ؟
کوک :نه دیگه سمت اون جزیره نمی ریم ،خب حالا چقدر سکه بابت شون میدی ؟
مرد یه نگاهی به سنگا کردو گفت
مرد :بابت هر ۶ تا سنگ ۷۰ سکه
درجا خشکم زد
کوک .......
لایک ۲۷
کامنت ۶
Part 20
که دیدم همه دور یه میز جمع شدن لیسا روی صندلی نشست و اشاره کرد تا برم کنارش بشینم
شروع کردم به خوردن که کوک هم اومد پایین و روبه روی من نشست
کوک :امروز سنگ هارو میبریم می فروشیم
بقیه سری تکون دادن و نگاه کوک رو من قفل شد !
لیلیت :من دیگه باید برم .
می خواستم بلند بشم که با صداش متوقف شدم .
کوک :کجا ؟
لیلیت :من از کشتی پیاده شدم یادت رفته
پوزخندی زدو بعد از خوردن لقمه بهم نگاه کرد و گفت
کوک :شما هنوز محموله ای هستید که باید به کیتن ببریم
لیلیت :چی ؟
کوک :دنبال ما بیا بعد میریم سمت کشتی و حرکت می کنیم به کیتن .
بهش نگاه کردم ، بعد از صبحونه بلند شدو کت شون و پوشیدن منم کت بلند و سیاهم و پوشیدم
و دنبالشون رفتم کوک منو انداخت وسط گروه تا گم نشم بعد وارد مغازه تبادل سنگ شدیم
که مرد چاقی که پشت پیشخوان بود و دیدم جلیقه توسی که پوشیده بود .پوست برنز شو به نمایش
میزاشت وقتی دقت کردم دیدم توی انگشتش انگشتر محفل تاجران سنگ .
مرد :سلام جئون ببینم بازم برام ازون سنگ های آذرین آوردی
کوک :آره بیا .
مرد :خوبه ، اونا اصل ترین و بهترین جنسیه که دیدم تابه حال اونارو از کجا میاوردی
کوک ؛از کسی توی اون جزیره لایروب ها می خریدم .
بعد به من نگاه کرد که داشتم با پوز خند به اون مرده نگا می کردم ، پس سنگ های من خوب بود اون باید ازم تشکر هم میکرد.
بعد مرد گفت :دوباره هم میاری ؟
کوک :نه دیگه سمت اون جزیره نمی ریم ،خب حالا چقدر سکه بابت شون میدی ؟
مرد یه نگاهی به سنگا کردو گفت
مرد :بابت هر ۶ تا سنگ ۷۰ سکه
درجا خشکم زد
کوک .......
لایک ۲۷
کامنت ۶
۶.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.