گاهی آنقدر دلتنگ

گاهی آنقدر دلتنگِ
تو می شوم...
که برایم فرقی نمی کند
ساعت چند است
یا اینکه حتئ
شب است یا اینکه روز
گاهی آنقدر دلتنگت می شوم
که چراغ های اتاقم را
ناخواسته خاموش می کنم
پنجره را می بندم
روی تختم دراز می کشم
گوشی ام را برمی دارم
آهنگ مورد علاقه ام
با صدای ملایم می گذارم
و بعد....
باصدای بلند بلند گریه می کنم
تا کمی آرام شوم...!!‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

یک روزدو دل باخته بودیممن و تواکنونتو ز من دل زده ایمن ز تو ...

نفس هایت راقطره قطره بِچِکان روی لبممن آن گیاهِ تشنه امکه از...

هر وقت تونستی به کسی ارامش ببخشی! بدان عاشق شدی...... وگرنه ...

دستانت را می گیرم گره ی کور می زنم به انگشتانت نیاز به محرمی...

سناریو :: سوکوکو :: پارت :: ۶シナリオ :: 蒼国 :: パート :: ۶SENARIO :...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط