قلب بنفش (پارت 7)
قلب بنفش (پارت 7)
دیانا:ارسلان بیدار شو
ارسلان:ولم کن
دیانا:ارسلان پاشو
ارسلان:نمیخوام
دیانا: مگه بچه ای
ارسلان:ساعت چنده
دیانا :5
ارسلان:من کار دارم باید برم
دیانا:کجا،دوستام میخوان بات آشنا بشن
ارسلان:من یه کار فوری دارم ،زود لباس پوشیدم و رفتم دنبال ارمغان
،،،
مهدیس:پس ارسلان چه عجله داشت
ستایش:آره
دیانا:نمیدونم اصن نمیشینه تو خونه همش بیرونه بعضی وقتا یه روز میاد خونه یه روز کامل نیستش
مهدیس:خب چرا نمیری تاقیبش کنی
ستایش:راست میگه
دیانا: نمیدونم
مهدیس:زود باش بزار بریم دنبالش ببینیم کجا میره
دیانا:باشه،سوار ماشین مهدیس شدیم و رفتیم دنبال ارسلان
تا یه لحظه ارسلان پیش یه خونه که درش کرمی بود وایساد
مهدیس: ببینم چیکار میکنه
دیانا:یه دختر با موهای لخت سیاه و پوست سفید و لباس صورتی آومد بیرون و رفت بغل ارسلان،اول تو شک بودم پیاده شدم رفتم پیش ارسلان و ازش پرسیدم این کیه
دیانا:ارسلان بیدار شو
ارسلان:ولم کن
دیانا:ارسلان پاشو
ارسلان:نمیخوام
دیانا: مگه بچه ای
ارسلان:ساعت چنده
دیانا :5
ارسلان:من کار دارم باید برم
دیانا:کجا،دوستام میخوان بات آشنا بشن
ارسلان:من یه کار فوری دارم ،زود لباس پوشیدم و رفتم دنبال ارمغان
،،،
مهدیس:پس ارسلان چه عجله داشت
ستایش:آره
دیانا:نمیدونم اصن نمیشینه تو خونه همش بیرونه بعضی وقتا یه روز میاد خونه یه روز کامل نیستش
مهدیس:خب چرا نمیری تاقیبش کنی
ستایش:راست میگه
دیانا: نمیدونم
مهدیس:زود باش بزار بریم دنبالش ببینیم کجا میره
دیانا:باشه،سوار ماشین مهدیس شدیم و رفتیم دنبال ارسلان
تا یه لحظه ارسلان پیش یه خونه که درش کرمی بود وایساد
مهدیس: ببینم چیکار میکنه
دیانا:یه دختر با موهای لخت سیاه و پوست سفید و لباس صورتی آومد بیرون و رفت بغل ارسلان،اول تو شک بودم پیاده شدم رفتم پیش ارسلان و ازش پرسیدم این کیه
۷.۷k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.