تراکت ...!!
تراکت ...!!
تراکت پخش میکردم
ساعتی هزار تومن کاسب میشدم
پنج ساعت کار در روز میشد
پنج هزار تومن..
یه کفش چرم دیده بودم
قهوه ای سوخته، جذاب ...!!
تا پشت شیشه ویترین دیدمش
گفتم باید برای اون بخرمش
قیمت: سیصد هزار تومن !!
سیصد هزار تومن، الان
کم پولی نیست ...
سیصد هزار تومن ده سال قبل
خیلی پول بود، خیلی ...!!
باید دو ماه روزی پنج ساعت
کار میکردم، کار !!
تا سیصد هزار تومن کاسب بشم
نمیدونستم برای کنکور
درس بخونم یا وسط زمستون
زیر برف
تراکت پخش کنم ..
قید کنکور رو زدم و کار کردم!!
دیدن خوشحالی اون
از صد بار کنکور قبول شدن
با ارزش تر بود و مهم تر
دو ماه تموم شد و
حالا سیصد هزار تومن داشتم!!
رفتم که بخرم
فروشنده: اون مدل موجود نیست
دنیا آوار شد روی سرم!!
با خودم گفتم تف به بی پولی ...
اون اواخر هر وقت باهاش
تماس میگرفتم:
مشترک مورد نظر در حال
مکالمه میباشد..
یه روز هوا بدجور سرد شده بود
شمال شهر بودم، بی دلیل
فقط واسه متر کردن خیابون ها!!
یخ زدم، وارد یه کافه شدم ..
گارسون: چی میل میکنید ؟
من: چای
کافه دنج و با کلاسی بود
داشتم چای میخوردم که ..!!
مگه نگفته بود با مامانم میرم خرید؟
با یه پسر وارد کافه شد
نمیخواستم دیدن خیانت رو از
دست بدم
حتی اگر ضربان قلبم بره
روی دویست و هشت
حتی اگر سکته کنم، بمیرم ...
شالگردنم رو پیچیدم روی صورتم
تا که دیده نشم
تا که شناخته نشم ..
پنج دقیقه گذشت
و دیدن خنده هاش کنار کسی
جز خودم دیوونم کرده بود
خنده هایی که هم میمردم واسش
هم ازش متنفر شده بودم ..
پسره یه کادو بزرگ گذاشت روی
میز!!
عشق من، دختر رویاهای من
کادو رو با ذوق و لبخند باز کرد...
اون میخندید و من
هر لحظه بیشتر خورد میشدم
فکر میکنی کادو چی بود!؟
همون کفش چرم قهوه ای سوخته..
چشمام سیاهی رفت
سر گیجه گرفته بودم!!
باید که فرار میکردم ...
مسیج دادم: کجایی عزیزم !؟
نگاهش کردم
مسیج رو خوند گوشیش رو
خاموش کرد و گذاشت کنار!!
سیصد هزار تومن رو
گذاشتم روی میز
روی اسکناسی که معلوم بود
نوشتم:
انعام پرسنل محترم
این کافه رو تا ابد یادم میمونه
ممنونم از کافه خوبتون ..
بلند شدم از کنارشون رد شدم و
از کافه بیرون رفتم
این آخرین باری بود که
بوی عطرش رو
از نزدیک حس میکردم..!!
ده سال از اون روز گذشته
و هنوز
با همون پسر ارتباط داره
فقط یک سوال:
اگر که باب میلش نبودم
اگر که طبق سلیقه ش نبودم
چرا میگفت:
دوستت دارم ...
آدمه عاشق زود باوره
هر دروغی بشنوه باور میکنه ..
ده ساله به جواب
این سوال لعنتی نرسیدم!!
ده سال، یه عمره ...
#سهیل_شهابی
تراکت پخش میکردم
ساعتی هزار تومن کاسب میشدم
پنج ساعت کار در روز میشد
پنج هزار تومن..
یه کفش چرم دیده بودم
قهوه ای سوخته، جذاب ...!!
تا پشت شیشه ویترین دیدمش
گفتم باید برای اون بخرمش
قیمت: سیصد هزار تومن !!
سیصد هزار تومن، الان
کم پولی نیست ...
سیصد هزار تومن ده سال قبل
خیلی پول بود، خیلی ...!!
باید دو ماه روزی پنج ساعت
کار میکردم، کار !!
تا سیصد هزار تومن کاسب بشم
نمیدونستم برای کنکور
درس بخونم یا وسط زمستون
زیر برف
تراکت پخش کنم ..
قید کنکور رو زدم و کار کردم!!
دیدن خوشحالی اون
از صد بار کنکور قبول شدن
با ارزش تر بود و مهم تر
دو ماه تموم شد و
حالا سیصد هزار تومن داشتم!!
رفتم که بخرم
فروشنده: اون مدل موجود نیست
دنیا آوار شد روی سرم!!
با خودم گفتم تف به بی پولی ...
اون اواخر هر وقت باهاش
تماس میگرفتم:
مشترک مورد نظر در حال
مکالمه میباشد..
یه روز هوا بدجور سرد شده بود
شمال شهر بودم، بی دلیل
فقط واسه متر کردن خیابون ها!!
یخ زدم، وارد یه کافه شدم ..
گارسون: چی میل میکنید ؟
من: چای
کافه دنج و با کلاسی بود
داشتم چای میخوردم که ..!!
مگه نگفته بود با مامانم میرم خرید؟
با یه پسر وارد کافه شد
نمیخواستم دیدن خیانت رو از
دست بدم
حتی اگر ضربان قلبم بره
روی دویست و هشت
حتی اگر سکته کنم، بمیرم ...
شالگردنم رو پیچیدم روی صورتم
تا که دیده نشم
تا که شناخته نشم ..
پنج دقیقه گذشت
و دیدن خنده هاش کنار کسی
جز خودم دیوونم کرده بود
خنده هایی که هم میمردم واسش
هم ازش متنفر شده بودم ..
پسره یه کادو بزرگ گذاشت روی
میز!!
عشق من، دختر رویاهای من
کادو رو با ذوق و لبخند باز کرد...
اون میخندید و من
هر لحظه بیشتر خورد میشدم
فکر میکنی کادو چی بود!؟
همون کفش چرم قهوه ای سوخته..
چشمام سیاهی رفت
سر گیجه گرفته بودم!!
باید که فرار میکردم ...
مسیج دادم: کجایی عزیزم !؟
نگاهش کردم
مسیج رو خوند گوشیش رو
خاموش کرد و گذاشت کنار!!
سیصد هزار تومن رو
گذاشتم روی میز
روی اسکناسی که معلوم بود
نوشتم:
انعام پرسنل محترم
این کافه رو تا ابد یادم میمونه
ممنونم از کافه خوبتون ..
بلند شدم از کنارشون رد شدم و
از کافه بیرون رفتم
این آخرین باری بود که
بوی عطرش رو
از نزدیک حس میکردم..!!
ده سال از اون روز گذشته
و هنوز
با همون پسر ارتباط داره
فقط یک سوال:
اگر که باب میلش نبودم
اگر که طبق سلیقه ش نبودم
چرا میگفت:
دوستت دارم ...
آدمه عاشق زود باوره
هر دروغی بشنوه باور میکنه ..
ده ساله به جواب
این سوال لعنتی نرسیدم!!
ده سال، یه عمره ...
#سهیل_شهابی
۵.۹k
۰۷ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.