وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt: 19
داشتم غذامو میخوردم تهیونگ اومد پایین.
تهیونگ: بیا بین پام بشین*حالت کیوت و یکم خشن
ا.ت: گی نخور باو برو کنار بزا باد بیاد دیوونه*زیر لب
تهیونگ: چیزی گفتی؟*حالت عصبانیت
ا.ت: کی من؟.... نه من چیزی نگفتم
*ویو ا.ت*
گفت بیا بین پام بشین؟
مگه روانیه مگه نمیدونه منم ادمم خجالت میکشم
بی فانوس جذاب دیوونه احمق
تهیونگ: گفتم بیا بین پام بشین وگرنه تنبیه میشی*عصبانیت
ا.ت: من غذامو تموم کردم
تهیونگ: اشکال نداره بیا
ا.ت: نمی خوام بیام.... چرا نمیفهمی!؟ چرا نمیفهمی منم آدمم دیوونه*داد
تهیونگ: تو دلت تنبیه میخواد*داد
*ویو تهیونگ*
چرا انقد لجبازی میکنه
دلش یه تنبیه حسابی با خونریزی میخواد
ولی دلم نمیاد دیگه اذیتش کنم
دیشب خیلی اذیت شد ولی براش جبران می کنم همین امروز براش جبران می کنم
تهیونگ: خودتو آماده کن امروز میبرمت پیش خالت
ا.ت: من نمیخوام...........
حرفم تموم نشد که یکی از خدمتکار ها اومد
خدمتکار: آقای کیم یکی از دوستای خانم ا.ت اومده
ا.ت: الان میام
بلند شدم و خواستم برم که تهیونگ دستمو گرفت
تهیونگ: تو هیچ جا نمیری*داد
ا.ت: ب تو هیچ ربطی نداره من کجا برم یا نرم*داد
دستمو از تو دستش کشیدم بیرون که یونگی اومد تو برام عجیب بود که یونگی همون دوست منه که اومده اینجا اصن چطوری آدرس این خونه رو پیدا کرده بود؟
(ادمین: بچه ها یونگی مینویسم شوگا)
شوگا: ا.ت با من بیا*داد
ا.ت: ودف..... اوکی*پوکر فیس
*ویو ا.ت*
سریع رفتم پیش یونگی دستشو گرفتمو با هم فرار کردیم
راستش از اون پسره یونگی خوشم یاد اما در حدی نه که عاشقش بشم
چون من هنوز تهیونگ رو دوست دارم درسته بعضی اوقات اذیتم میکنه اما واقعا دوست داشتنیه
رفتیم سوار ماشین شدیم
تهیونگ: ا.تتتت بگیرمت خودتو اون پسره رو میکشم*داد خیلی بلند
ا.ت: خیلی ترسیدم
شوگا: نترس نمیذارم هیچ کاری بکنه بعد از یکی دو روز میارمت خونه باید یکم از عصبانیت هر دوتون کم بشه بعد برگردید پیش هم دیگه
ا.ت: راستی کاری داشتی که اومدی اینجا؟
شوگا: خب گفتم بیای با هم بریم شما بخوریم
ا.ت: خب ببخشید دیگه تا چند روز نمیتونم برم بیرون باید توی خونه شام بخوریم
پارت بعدی رو پنجشنبه میزارم اوکی👿🙂
pt: 19
داشتم غذامو میخوردم تهیونگ اومد پایین.
تهیونگ: بیا بین پام بشین*حالت کیوت و یکم خشن
ا.ت: گی نخور باو برو کنار بزا باد بیاد دیوونه*زیر لب
تهیونگ: چیزی گفتی؟*حالت عصبانیت
ا.ت: کی من؟.... نه من چیزی نگفتم
*ویو ا.ت*
گفت بیا بین پام بشین؟
مگه روانیه مگه نمیدونه منم ادمم خجالت میکشم
بی فانوس جذاب دیوونه احمق
تهیونگ: گفتم بیا بین پام بشین وگرنه تنبیه میشی*عصبانیت
ا.ت: من غذامو تموم کردم
تهیونگ: اشکال نداره بیا
ا.ت: نمی خوام بیام.... چرا نمیفهمی!؟ چرا نمیفهمی منم آدمم دیوونه*داد
تهیونگ: تو دلت تنبیه میخواد*داد
*ویو تهیونگ*
چرا انقد لجبازی میکنه
دلش یه تنبیه حسابی با خونریزی میخواد
ولی دلم نمیاد دیگه اذیتش کنم
دیشب خیلی اذیت شد ولی براش جبران می کنم همین امروز براش جبران می کنم
تهیونگ: خودتو آماده کن امروز میبرمت پیش خالت
ا.ت: من نمیخوام...........
حرفم تموم نشد که یکی از خدمتکار ها اومد
خدمتکار: آقای کیم یکی از دوستای خانم ا.ت اومده
ا.ت: الان میام
بلند شدم و خواستم برم که تهیونگ دستمو گرفت
تهیونگ: تو هیچ جا نمیری*داد
ا.ت: ب تو هیچ ربطی نداره من کجا برم یا نرم*داد
دستمو از تو دستش کشیدم بیرون که یونگی اومد تو برام عجیب بود که یونگی همون دوست منه که اومده اینجا اصن چطوری آدرس این خونه رو پیدا کرده بود؟
(ادمین: بچه ها یونگی مینویسم شوگا)
شوگا: ا.ت با من بیا*داد
ا.ت: ودف..... اوکی*پوکر فیس
*ویو ا.ت*
سریع رفتم پیش یونگی دستشو گرفتمو با هم فرار کردیم
راستش از اون پسره یونگی خوشم یاد اما در حدی نه که عاشقش بشم
چون من هنوز تهیونگ رو دوست دارم درسته بعضی اوقات اذیتم میکنه اما واقعا دوست داشتنیه
رفتیم سوار ماشین شدیم
تهیونگ: ا.تتتت بگیرمت خودتو اون پسره رو میکشم*داد خیلی بلند
ا.ت: خیلی ترسیدم
شوگا: نترس نمیذارم هیچ کاری بکنه بعد از یکی دو روز میارمت خونه باید یکم از عصبانیت هر دوتون کم بشه بعد برگردید پیش هم دیگه
ا.ت: راستی کاری داشتی که اومدی اینجا؟
شوگا: خب گفتم بیای با هم بریم شما بخوریم
ا.ت: خب ببخشید دیگه تا چند روز نمیتونم برم بیرون باید توی خونه شام بخوریم
پارت بعدی رو پنجشنبه میزارم اوکی👿🙂
۶.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.