پارت دهم
پارت دهم
ویو ا/ت
با آلارم گوشیم بیدار شدم
عادت همیشم بود قدم زدن هر جا که باشم
رفتم یکم قدم زدم و ی سری چیز میز گرفتم
اومدم خوابگاه دیدم همه خوابن
یکم ورزش کردم
دوش گرفتم و روتینمو زدم
رفتم وسایلامو چیدم و برای همه کیک خیس و پنکیک درست کردم
شیر موز و شیر کاکائو هم درست کردم و چیدمشون رو میز
ی ملاقه و مایتابه برداشتم
شروع کردم زدنشون به هم
بیدار شیددددد ساعت هشته خوابالو ها
کم کم همه اومدن صبحونه رو خوردن
یکم معذب بودم
من پیش هفتا پسر برا همین گفتم من خوردم
ولی دیگه باید عادت میکردم حدقل دو ماه این جام
-ا/ت تو باز رفتی قدم زدیو ورزش کردی؟
+اوهوم
-با این پا؟
+عادتمه دیگه
-اگه باز بری تنبیهت میکنم
کوک:عوف داشمونو نگا
+عام..خب من میرم یکم کتاب بخونم
نامجون:کتاب میخونیییی
چه کتابییییی
+الان کتاب... رو میخوام بخونم
(کتاب مورد علاقتونو فرض کنید)
-اینو منم میخواستم بخرم
میشه بعد که خوندی بهم بدی؟
+اوهوم
ا/ت رف یکم کتاب خوند
بعد یکم صدا در اومد
تق تق
+بله
-میتونم بیام تو
+اوهوم
-ا/ت
+هوم
-میخوای بری پیش دوستات یا خانوادت
دیگه بری بیرون تا آخر شب خسته میشی
+نه..
-باشه
امم..میشه بری بیرون لباسمو عوض کنم
+هوم..
رفتم بیرون تا لباسشو عوض کنه
بعد که عوض کرد اومد بیرون
رفتم تو اتاق و ادامه کتابمو خوندم
همه بعد یکم رفتن
فقط من مونده بودم
رفتم ی آهنگ نوشتم و غذا درست کردمو خوردم رفتم باز کتاب خوندم
ساعت نه شب که بود رفتم شام درست کردم برای اعضا
و باز رفتم کتاب خوندم
بعد چند ساعت صدایی اومد از بیرون
انگار ی نفر تو خونه بود
درو قفل کردم
یکم میترسیدم آخه کی الان میتونه تو خونه باشه
به جین پیام دادم
جین انگار ی نفر تو خونس میترسم
هیچ جوابی نداد بهم
نمیتونستم زنگ بزنم
ی صدایی می اومد که میگفت بیا بیرون کاری باهات ندارم
همون طور قایم شده بودم
یهو دست گیره در به پایین اومد
و گفت عو پس این جایی
درو قفل کردی که چی
این درو میشکونم
تو کمد قایم شدم
همین طور صدا در می اومد که سعی داش بازش کنه
و بعد یکم در کاملن وا شد
و گفت پیدات میکنم الان
با دستای لرزون به جین پیام دادم
جین یکی این جاس
خونه امن نیست لطفا نیاین خونه امشب
و بعد در کمد باز شد با لبخند عمیقی که داشت
و صدای دو رگه گفت پیدات کردم کوچولو
منو اورد بیرون
از ترس هیچ کاری نمیتونستم کنم
زبونم بند اومده بود
کل بدنمو زخمی کرد
اتاق پر شده بود از خون هایی که ازم میرفت و یهو سیاهی متلق..
بعد یکم با درد شدید تو بدنم چشامو وا کردم
دیدم تو ی خونه دیگه ام با تم کاملن مشکی
صدای کفش اومد
خودمو زدم به خواب
درو وا کردن زیر چشی نگا میکردم
ی مدت با کت و شلوار وارد شد و گفت بلاخره
گرفتمت
اومد رو تخت نشست
گفت میدونم بیداری خودتو نزن به خواب
بعد یکم گف بسه دیگه بیدار شو
دستشو از زیر لباسم رد کرد و گذاش رو شکمم
و رو زخم عمیقی که گذاشته بود فشار داد
میخواستم مقاومت کنم ولی نشد
بلند گفتم آییییی درد میکنه
پوزخند زد و گف همینو میخواستم
با درد گفتم چیکار داری با من چی میخوای
بدون جواب دادن رف و درو قفل کرد
فلش بک به ی ماه بعد*
ی ماهه منو زندانی کرده تو این اتاق و همیشه فقط برام آب و غذا میاره
هر روز ی لباس میاره هو بعضی وقتا میزاره برم حموم کوچیکی که تو اتاق بود
اونم حموم و دستشویی با همه
هروز میاد کلی زخمی میکنه منو
تو این مدت با این غذا ها و کاراش
مطمئنم حدقل هشت کیلو کم کردم
تو همین فکرا بودم که باز اومد منو زخمی کرد و بعد یکم سیاهی
(ا/ت رو زخمی میکرد تا جایی که از هوش بره و بعدشم ی دس لباس و یکم غذا میزاش براش و میرفت)
ویو جین
یک ماه قبل که میخواستیم بیایم خونه پیام ا/ت رو دیدم و با عجله اومدیم خونه
کله کله خون ریخته بود از در حیاط تا داخل اتاقم تو اتاقم خون خیلی زیاد بود
(وقتی ا/ت از هوش رفته بود از تو اتاق بردش تا تو ماشین و لکه خون همین طور میریخت)
و الان یک ماه ا/ت نیست
کلی گشتم ولی پیداش نکردیم
افسردگی گرفته بودم
ویو ا/ت
با آلارم گوشیم بیدار شدم
عادت همیشم بود قدم زدن هر جا که باشم
رفتم یکم قدم زدم و ی سری چیز میز گرفتم
اومدم خوابگاه دیدم همه خوابن
یکم ورزش کردم
دوش گرفتم و روتینمو زدم
رفتم وسایلامو چیدم و برای همه کیک خیس و پنکیک درست کردم
شیر موز و شیر کاکائو هم درست کردم و چیدمشون رو میز
ی ملاقه و مایتابه برداشتم
شروع کردم زدنشون به هم
بیدار شیددددد ساعت هشته خوابالو ها
کم کم همه اومدن صبحونه رو خوردن
یکم معذب بودم
من پیش هفتا پسر برا همین گفتم من خوردم
ولی دیگه باید عادت میکردم حدقل دو ماه این جام
-ا/ت تو باز رفتی قدم زدیو ورزش کردی؟
+اوهوم
-با این پا؟
+عادتمه دیگه
-اگه باز بری تنبیهت میکنم
کوک:عوف داشمونو نگا
+عام..خب من میرم یکم کتاب بخونم
نامجون:کتاب میخونیییی
چه کتابییییی
+الان کتاب... رو میخوام بخونم
(کتاب مورد علاقتونو فرض کنید)
-اینو منم میخواستم بخرم
میشه بعد که خوندی بهم بدی؟
+اوهوم
ا/ت رف یکم کتاب خوند
بعد یکم صدا در اومد
تق تق
+بله
-میتونم بیام تو
+اوهوم
-ا/ت
+هوم
-میخوای بری پیش دوستات یا خانوادت
دیگه بری بیرون تا آخر شب خسته میشی
+نه..
-باشه
امم..میشه بری بیرون لباسمو عوض کنم
+هوم..
رفتم بیرون تا لباسشو عوض کنه
بعد که عوض کرد اومد بیرون
رفتم تو اتاق و ادامه کتابمو خوندم
همه بعد یکم رفتن
فقط من مونده بودم
رفتم ی آهنگ نوشتم و غذا درست کردمو خوردم رفتم باز کتاب خوندم
ساعت نه شب که بود رفتم شام درست کردم برای اعضا
و باز رفتم کتاب خوندم
بعد چند ساعت صدایی اومد از بیرون
انگار ی نفر تو خونه بود
درو قفل کردم
یکم میترسیدم آخه کی الان میتونه تو خونه باشه
به جین پیام دادم
جین انگار ی نفر تو خونس میترسم
هیچ جوابی نداد بهم
نمیتونستم زنگ بزنم
ی صدایی می اومد که میگفت بیا بیرون کاری باهات ندارم
همون طور قایم شده بودم
یهو دست گیره در به پایین اومد
و گفت عو پس این جایی
درو قفل کردی که چی
این درو میشکونم
تو کمد قایم شدم
همین طور صدا در می اومد که سعی داش بازش کنه
و بعد یکم در کاملن وا شد
و گفت پیدات میکنم الان
با دستای لرزون به جین پیام دادم
جین یکی این جاس
خونه امن نیست لطفا نیاین خونه امشب
و بعد در کمد باز شد با لبخند عمیقی که داشت
و صدای دو رگه گفت پیدات کردم کوچولو
منو اورد بیرون
از ترس هیچ کاری نمیتونستم کنم
زبونم بند اومده بود
کل بدنمو زخمی کرد
اتاق پر شده بود از خون هایی که ازم میرفت و یهو سیاهی متلق..
بعد یکم با درد شدید تو بدنم چشامو وا کردم
دیدم تو ی خونه دیگه ام با تم کاملن مشکی
صدای کفش اومد
خودمو زدم به خواب
درو وا کردن زیر چشی نگا میکردم
ی مدت با کت و شلوار وارد شد و گفت بلاخره
گرفتمت
اومد رو تخت نشست
گفت میدونم بیداری خودتو نزن به خواب
بعد یکم گف بسه دیگه بیدار شو
دستشو از زیر لباسم رد کرد و گذاش رو شکمم
و رو زخم عمیقی که گذاشته بود فشار داد
میخواستم مقاومت کنم ولی نشد
بلند گفتم آییییی درد میکنه
پوزخند زد و گف همینو میخواستم
با درد گفتم چیکار داری با من چی میخوای
بدون جواب دادن رف و درو قفل کرد
فلش بک به ی ماه بعد*
ی ماهه منو زندانی کرده تو این اتاق و همیشه فقط برام آب و غذا میاره
هر روز ی لباس میاره هو بعضی وقتا میزاره برم حموم کوچیکی که تو اتاق بود
اونم حموم و دستشویی با همه
هروز میاد کلی زخمی میکنه منو
تو این مدت با این غذا ها و کاراش
مطمئنم حدقل هشت کیلو کم کردم
تو همین فکرا بودم که باز اومد منو زخمی کرد و بعد یکم سیاهی
(ا/ت رو زخمی میکرد تا جایی که از هوش بره و بعدشم ی دس لباس و یکم غذا میزاش براش و میرفت)
ویو جین
یک ماه قبل که میخواستیم بیایم خونه پیام ا/ت رو دیدم و با عجله اومدیم خونه
کله کله خون ریخته بود از در حیاط تا داخل اتاقم تو اتاقم خون خیلی زیاد بود
(وقتی ا/ت از هوش رفته بود از تو اتاق بردش تا تو ماشین و لکه خون همین طور میریخت)
و الان یک ماه ا/ت نیست
کلی گشتم ولی پیداش نکردیم
افسردگی گرفته بودم
۳.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.