پارت ¹⁶
پارت ¹⁶
فصل دوم
...............................................................
یهو وایستاد منم دستشو سفت گرفتم و با نگاهی پر از خواهش و التماس بهش خیره شدم نگا به دستم انداخت و گفت
_ این دفعه رو نادیده میگیرم اما دفعه بعدی .. وجود نداره
سرمو تکون دادم ولم کرد و رفت بیرون بعد از ده دقیقه به خودم اومدم بلند شدم درو قفل کردم و ابو باز کردم نشستم تو وان .... دستامو تو اب تکون میداد و بازی میکردم کل ترس و استرسمو مثل اسفنج جذب کرد اب رو جم کردم تو دستم به صورتم زدم به در نگاه کردم هیج وقت جونگ کوک رو اینجوری عصبی ندیده بودم این حالتش با حالت هایه دیگش خیلیم متفاوت بود یعنی من اونجوری باهاش حرف نزدم که بخواد همچین عکس العملی نشون بده الان برم بیرون من که باهاش حرف نمیزنم ولی اگه یه وقت باهاش چش تو چشم شدم بازم اینجوری عصبی رفتار میکنه؟ .. یا من خیلی پروهم یا نسبت به تمام اتفاقات بی تفاوت شدم چون الان اصلا هیچ ترسی ندارم یعنی برم بیرون دوباره باهاش تند برخورد میکنم ........ حوله رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون و روبه رویه اینه وایستادم شونه رو برداشتم و اتفاقی چشمم به جایه یه زخم عمیق رویه شونم افتاد دستمو گذاشتم روش و لمسش کردم .. نمیدونم چرا ولی داشتم به روزی که این زخم به وجود اومد فک میکردم گوشه لبم رفت بالا چقدر ساده و ضعیف بودم خندم میگیره ! .... موهامو خشک کردم و شونه شون کردم لایه حوله پیچیدمشون و بعد لباسی که رو تخت بودو پوشیدم رو تخت دراز کشیدم و به پنجره زل زدم .. تو فکر فلش بودم لامصب تا یه کاری خواستم انجام بدم باید تو خونه چتر وا کنه؟ مگه کار نداره این بشر؟ با تمام وجودم ازش متنفرم چش ندارم ببینمش ... پوفی کشیدم و قلت زدم اونور تخت پتو رو تا گردنکشیدم رو خودم ... چشمام گرم شده بود و داشت خوابم میکرد یهو در باز شد چشمامو نیمه باز کردم تا ببینم کی مزاحم شده وقتی جونگ کوک رو دیدم چشمامو بستم خودمو زدم به خواب
_ میدونم بیداری
تلاش هایه اخرمو میکردم که فک کنه خوابم
_ پا میشی یا خودم بلندت کنم؟
چشمامو باز کردم و عصبی نگاهش کردم
؛؛ من خواب بودما
_ پاشو شام بخوریم
کی شب شد؟ من نفهمیدم؟بلند شدم پشت جونگ کوک از در بیرون میرفتیم که یهو سرم خورد به پشتش سوالی نگاهش کردم و با چهره عصبیش مواجه شدم به جلو نگا کردم دیدم هامون دختره ... النا بود که با نیش باز به جونگ کوک نگا میکرد اروم از پشت جونگ کوک اومدم بیرون و کنارش واسادم
النا" عشقم میبینم سرحالی
_ چندبار بهت بگم اینجوری صدام نکن؟ واسه چی اومدی؟
النا" میخوام یه خبری بهت بدم
_ زود زر بزن بعدم گمشو بیرون
النا" عاعاخیلی زشته من الان دوست دخترتم
_ نمیگی؟ اوکی ..
النا" باشه میگم ... من قراره پیش تو بمونمممم سوپرایززز
شکه به جونگ کوگ نگا کردم خونسرد و کمی عصبی گفت
_ به چه مناسبت؟
النا با کمی ناز و عشوه خودشو به جونگ کوک نزدیک کرد بعد با لحن تهدید امیزی گفت
النا" تو با پدرم معامله کردی .. و دوستم نداری این معامله پرسود کنسل بشه نه؟ برا همین اومدم که کنسل نشه ... ولی اگه برم ... امم بجایه سود ضرر میکنی !
اوه عجب جرعتی داره ! نگاه ریزی به جونگ کوک انداختم صورتش سرخ شده بود رگ گردنش بیرون زده بود دستاشم مشت دروغ چرا از این حالتش ترسیدم دوباره نگاهمو به دختر چندش روبه روم دادم اونم نگاهم کرد
النا" او تورو ندیدم .. خوبی یونا
یه لبخند شیطانی زد و خواست بهم دست بده که جونگ کوک کشیدم پشت خودش
_ به یونا نزدیک نشو این از من به تو نصیحت
النا" اووو نکنه ترسیدی؟ ترسیدی بخورمش؟
_ بس کن
النا" اومم یونا جون فک کنم دوباره هوس کرده باهات بازی کنه ! میدونی تو این دوسال من جونگ کوک رو بیشتر از خودش شناختم .... تو جز یه هوس براش چیز دیگه ای نیستی !
.... ساعت ۳:۱۴صبه و من تا الان داشتم مینوشتم لایک کنید دیگههه
فصل دوم
...............................................................
یهو وایستاد منم دستشو سفت گرفتم و با نگاهی پر از خواهش و التماس بهش خیره شدم نگا به دستم انداخت و گفت
_ این دفعه رو نادیده میگیرم اما دفعه بعدی .. وجود نداره
سرمو تکون دادم ولم کرد و رفت بیرون بعد از ده دقیقه به خودم اومدم بلند شدم درو قفل کردم و ابو باز کردم نشستم تو وان .... دستامو تو اب تکون میداد و بازی میکردم کل ترس و استرسمو مثل اسفنج جذب کرد اب رو جم کردم تو دستم به صورتم زدم به در نگاه کردم هیج وقت جونگ کوک رو اینجوری عصبی ندیده بودم این حالتش با حالت هایه دیگش خیلیم متفاوت بود یعنی من اونجوری باهاش حرف نزدم که بخواد همچین عکس العملی نشون بده الان برم بیرون من که باهاش حرف نمیزنم ولی اگه یه وقت باهاش چش تو چشم شدم بازم اینجوری عصبی رفتار میکنه؟ .. یا من خیلی پروهم یا نسبت به تمام اتفاقات بی تفاوت شدم چون الان اصلا هیچ ترسی ندارم یعنی برم بیرون دوباره باهاش تند برخورد میکنم ........ حوله رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون و روبه رویه اینه وایستادم شونه رو برداشتم و اتفاقی چشمم به جایه یه زخم عمیق رویه شونم افتاد دستمو گذاشتم روش و لمسش کردم .. نمیدونم چرا ولی داشتم به روزی که این زخم به وجود اومد فک میکردم گوشه لبم رفت بالا چقدر ساده و ضعیف بودم خندم میگیره ! .... موهامو خشک کردم و شونه شون کردم لایه حوله پیچیدمشون و بعد لباسی که رو تخت بودو پوشیدم رو تخت دراز کشیدم و به پنجره زل زدم .. تو فکر فلش بودم لامصب تا یه کاری خواستم انجام بدم باید تو خونه چتر وا کنه؟ مگه کار نداره این بشر؟ با تمام وجودم ازش متنفرم چش ندارم ببینمش ... پوفی کشیدم و قلت زدم اونور تخت پتو رو تا گردنکشیدم رو خودم ... چشمام گرم شده بود و داشت خوابم میکرد یهو در باز شد چشمامو نیمه باز کردم تا ببینم کی مزاحم شده وقتی جونگ کوک رو دیدم چشمامو بستم خودمو زدم به خواب
_ میدونم بیداری
تلاش هایه اخرمو میکردم که فک کنه خوابم
_ پا میشی یا خودم بلندت کنم؟
چشمامو باز کردم و عصبی نگاهش کردم
؛؛ من خواب بودما
_ پاشو شام بخوریم
کی شب شد؟ من نفهمیدم؟بلند شدم پشت جونگ کوک از در بیرون میرفتیم که یهو سرم خورد به پشتش سوالی نگاهش کردم و با چهره عصبیش مواجه شدم به جلو نگا کردم دیدم هامون دختره ... النا بود که با نیش باز به جونگ کوک نگا میکرد اروم از پشت جونگ کوک اومدم بیرون و کنارش واسادم
النا" عشقم میبینم سرحالی
_ چندبار بهت بگم اینجوری صدام نکن؟ واسه چی اومدی؟
النا" میخوام یه خبری بهت بدم
_ زود زر بزن بعدم گمشو بیرون
النا" عاعاخیلی زشته من الان دوست دخترتم
_ نمیگی؟ اوکی ..
النا" باشه میگم ... من قراره پیش تو بمونمممم سوپرایززز
شکه به جونگ کوگ نگا کردم خونسرد و کمی عصبی گفت
_ به چه مناسبت؟
النا با کمی ناز و عشوه خودشو به جونگ کوک نزدیک کرد بعد با لحن تهدید امیزی گفت
النا" تو با پدرم معامله کردی .. و دوستم نداری این معامله پرسود کنسل بشه نه؟ برا همین اومدم که کنسل نشه ... ولی اگه برم ... امم بجایه سود ضرر میکنی !
اوه عجب جرعتی داره ! نگاه ریزی به جونگ کوک انداختم صورتش سرخ شده بود رگ گردنش بیرون زده بود دستاشم مشت دروغ چرا از این حالتش ترسیدم دوباره نگاهمو به دختر چندش روبه روم دادم اونم نگاهم کرد
النا" او تورو ندیدم .. خوبی یونا
یه لبخند شیطانی زد و خواست بهم دست بده که جونگ کوک کشیدم پشت خودش
_ به یونا نزدیک نشو این از من به تو نصیحت
النا" اووو نکنه ترسیدی؟ ترسیدی بخورمش؟
_ بس کن
النا" اومم یونا جون فک کنم دوباره هوس کرده باهات بازی کنه ! میدونی تو این دوسال من جونگ کوک رو بیشتر از خودش شناختم .... تو جز یه هوس براش چیز دیگه ای نیستی !
.... ساعت ۳:۱۴صبه و من تا الان داشتم مینوشتم لایک کنید دیگههه
۹.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.