موهیتو من 🤍🌵pt20
جیمین : راستش رو بخوای برای منم مثل برای تو درد ناکه ... وقتی به دنیا اومدم مادرم مرد پدرم میگفت اون از اولشم به ازدواج با پدرم راضی نبود و این زوری بود ولی من رو وقتی باردار بود خیلی دوستم داشت چون باور داشت ک من یه هدیه ی زیبا از طرف خدا هستم و برای همین وقتی تو شکمش بودم بهم میگفت هدیه کوچولو پدرم بهم میگفت با این ک عشقی به اون نداشت هیچ وقت بهش بی احترامی نکرد و هیچ وقت کار اشتباه یا نادرستی نکرد ولی چون من وقتی بچه بودم تپل مپل بودم مادر نتونست درد رو تحمل کنه و قبل از این ک ببینمش رفت ... اون پرستاری ک من رو به دنیا اورد بهم یه بار گفت ک وقتی من رو برای چند لحظه قبل از مرگ مادرم داد بغلش مادرم از خوشحالی گریه کرد بعد از اون پدرم به دایه برام گرفت چون خیلی کوچولو بودم دایه ام اسمش رو هیچ وقت بهم نگفت برای همین مامان صداش میزدم اون در حقم مادری کرد انگار اونم یه پسر داشته ک مرده بود برای همین من رو خیلی دوس داش گه گاهی بهم میگفت پسرم تا وقتی ک چهار سالم شد یه روز اومد پیشم و گفت بارداره اون موقع من خیلی ذوق کردم ازش پرسیدم دختره یا پسر بهم گفت دختره بهش گفتم ک اگر به دنیا بیاد من میشم داداشش بزرگش و همه ی دنیا رو نشونش میدم و همیشه حواسم بهش هست این رو ک گفت اشک از چشمامش جاری شد و بعدش بغلم کرد بعد از اون روز من دیگه اون رو ندیدم تا این ک یه روز از خدمت کار ها شنیدم میگفتن ک اون ازدواج کرده و رفته و منو ول کردم داشتن میگفتن دوتا بچه داره یه دختر یه پسر اون حرفشون ک گفتن من رو ول کرده خیلی بهم بر خورد برای همین کاری کردم ک همشون به گو..ه خوردن افتادن ولی بازم هنوز دلم برا اون بوی شیرینی ک میدادو میخواد
ا.ت : اووو چقدر دراماتیک
جیمین : واقعا خیلی خر.ی
ا.ت : خوب چی بگم اخه از یه طرف نمیدونم گریه کنم از یه طرف نمیدونم بخندم واقعا ک داستان هر کدوممون از اون یکی بد تره
جیمین: برای بقیه رو بفهمی چی میگی
ا.ت : مگه داستان زندگی بقیتون چیه ؟
جیمین : هر کدومم مون برای خودمون یه پرنسس اینم ک منتظر شاهزاده ای بر اسب سفیده بوده ک یه پیر مرد غر غرو با یه خر میاد جلو در خونمون
ا.ت: یعنی شوگا🤣🤣🤣
جیمین : بله
ادامه داره...
ا.ت : اووو چقدر دراماتیک
جیمین : واقعا خیلی خر.ی
ا.ت : خوب چی بگم اخه از یه طرف نمیدونم گریه کنم از یه طرف نمیدونم بخندم واقعا ک داستان هر کدوممون از اون یکی بد تره
جیمین: برای بقیه رو بفهمی چی میگی
ا.ت : مگه داستان زندگی بقیتون چیه ؟
جیمین : هر کدومم مون برای خودمون یه پرنسس اینم ک منتظر شاهزاده ای بر اسب سفیده بوده ک یه پیر مرد غر غرو با یه خر میاد جلو در خونمون
ا.ت: یعنی شوگا🤣🤣🤣
جیمین : بله
ادامه داره...
۱۰.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.