عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ¹⁸
ویو ته:
داشتم میرفتم به عمارت خودم که یهو به یکی برخوردم و افتادم زمین!
ات: حواستو جمع کن الاغ!
تهیونگ: ببینم...تو به کی گفتی الاغ؟
ات: به تو دیگه....میخواستی به دیوار بگم؟
تهیونگ: تو خیلی بی ادبی دختر !
ات: میدونم
تهیونگ: خوبه میدونی و اینطوری رفتار میکنی!
ات: ایششش
دخترهی احمق...کوک واسه چی همچین آدمی رو آورده اینجا آخه!
رفتم عمارت و رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم....یه لحظه چشمم به اون عکس افتاد...هعی...دختر کوچولو...تو کجایی؟
از وقتی از پیشم رفتی....دیگه نتونستم ببینمت!
ویو کوک:
بعد از اینکه هیونگ رفت رفتم تو ورزشگاه و شروع کردم به ورزش کردن
یه ساعتی میشد که داشتم ورزش میکردم که دیگه خسته شدم و رفتم تو اتاقم و به خدمتکار گفتم واسم شیرموز بیاره
شیرموزم رو خوردم و کمی خوابیدم که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
کوک: کیه؟ "خواب آلود"
باکهیون: منم قربان
کوک: آخه الان چه وقت زنگ زدنه؟
باکهیون: عا...ببخشید
کوک: حالا واسه چی زنگ زدی؟
باکهیون: خوب...راجب کانگ ات هست....از صاحب بار اعتراف کشیدیم و اون گفت که اونو پیدا کرده
کوک: واسم مهم نیست
باکهیون: ولی قربان....
کوک: گفتم مهم نیستتت!!
باکهیون: عامم...چشم قربان
تلفن رو قطع کردم و دوباره خوابیدم
ویو ته:
داشتم با گوشیم بازی میکردم که زنگ خورد
ته: بله؟
باکهیون: سلام جناب تهیونگ
ته: او..باکهیون تویی...چرا به من زنگ زدی؟
باکهیون: قربان...من راجب کانگ ات نحقیق کردم چون رئیس از من خواست ولی وقتی بهش گفتم...گفت چیزی بهش نگم...اما این موضوع تقریبا مهمیه!
ته: مگه چیه که انقدر مهمه؟
باکهیون: ات از ۱۰ سالگی تو بار کار میکرد و صاحب اون بار اعتراف کرد که اونو پیدا کرده....و چیز عجیب ترش اینه که....اون اصلا اسمش این نیست!
ته: منظورت چیه؟
باکهیون: اسم اصلیش کیم ات هست!
ته: ت..تو گفتی..کیم..ات؟
باکهیون: بله قربان...پدرش مافیا بوده و به دلیل دشمنی با یک مافیای دیگه همراه با مادرش از دنیا رفت....گفته شده یه برادر داره که....اونم زخمی میشه و میمیره و اون تنها میمونه که صاحب بار یعنی پارک جین هی اونو پیدا میکنه و به عنوان برده ازش استفاده میکنه
تهیونگ:........
باکهیون: قربان؟
تهیونگ: ب..بله
باکهیون: چیزی شده؟
تهیونگ: من....که یدفعه.....
ها ها ها خماری 😂
به خاطر شما ادامش دادم
ولی واقعا خیلی کم حمایت میکنید
اگه اینطوری پیش بره منم دیگه نمیزارماا
part ¹⁸
ویو ته:
داشتم میرفتم به عمارت خودم که یهو به یکی برخوردم و افتادم زمین!
ات: حواستو جمع کن الاغ!
تهیونگ: ببینم...تو به کی گفتی الاغ؟
ات: به تو دیگه....میخواستی به دیوار بگم؟
تهیونگ: تو خیلی بی ادبی دختر !
ات: میدونم
تهیونگ: خوبه میدونی و اینطوری رفتار میکنی!
ات: ایششش
دخترهی احمق...کوک واسه چی همچین آدمی رو آورده اینجا آخه!
رفتم عمارت و رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم....یه لحظه چشمم به اون عکس افتاد...هعی...دختر کوچولو...تو کجایی؟
از وقتی از پیشم رفتی....دیگه نتونستم ببینمت!
ویو کوک:
بعد از اینکه هیونگ رفت رفتم تو ورزشگاه و شروع کردم به ورزش کردن
یه ساعتی میشد که داشتم ورزش میکردم که دیگه خسته شدم و رفتم تو اتاقم و به خدمتکار گفتم واسم شیرموز بیاره
شیرموزم رو خوردم و کمی خوابیدم که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
کوک: کیه؟ "خواب آلود"
باکهیون: منم قربان
کوک: آخه الان چه وقت زنگ زدنه؟
باکهیون: عا...ببخشید
کوک: حالا واسه چی زنگ زدی؟
باکهیون: خوب...راجب کانگ ات هست....از صاحب بار اعتراف کشیدیم و اون گفت که اونو پیدا کرده
کوک: واسم مهم نیست
باکهیون: ولی قربان....
کوک: گفتم مهم نیستتت!!
باکهیون: عامم...چشم قربان
تلفن رو قطع کردم و دوباره خوابیدم
ویو ته:
داشتم با گوشیم بازی میکردم که زنگ خورد
ته: بله؟
باکهیون: سلام جناب تهیونگ
ته: او..باکهیون تویی...چرا به من زنگ زدی؟
باکهیون: قربان...من راجب کانگ ات نحقیق کردم چون رئیس از من خواست ولی وقتی بهش گفتم...گفت چیزی بهش نگم...اما این موضوع تقریبا مهمیه!
ته: مگه چیه که انقدر مهمه؟
باکهیون: ات از ۱۰ سالگی تو بار کار میکرد و صاحب اون بار اعتراف کرد که اونو پیدا کرده....و چیز عجیب ترش اینه که....اون اصلا اسمش این نیست!
ته: منظورت چیه؟
باکهیون: اسم اصلیش کیم ات هست!
ته: ت..تو گفتی..کیم..ات؟
باکهیون: بله قربان...پدرش مافیا بوده و به دلیل دشمنی با یک مافیای دیگه همراه با مادرش از دنیا رفت....گفته شده یه برادر داره که....اونم زخمی میشه و میمیره و اون تنها میمونه که صاحب بار یعنی پارک جین هی اونو پیدا میکنه و به عنوان برده ازش استفاده میکنه
تهیونگ:........
باکهیون: قربان؟
تهیونگ: ب..بله
باکهیون: چیزی شده؟
تهیونگ: من....که یدفعه.....
ها ها ها خماری 😂
به خاطر شما ادامش دادم
ولی واقعا خیلی کم حمایت میکنید
اگه اینطوری پیش بره منم دیگه نمیزارماا
۱۹.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.