عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ¹⁷
ویو کوک:
رفتم جایی که ات کار میکرد
کوک: سلام
رئیس ات: سلام قربان...بفرمایید بشینید چی واستون بیارم؟
کوک: ممنون ولی من برای چیز دیگه ای اومدم
رئیس ات: بفرمایید من در خدمتم
کوک: میخوام راجب یکی از کارمند هاتون بدونم....کانگ ات
رئیس ات: ببخشید ولی من نمیتونم اطلاعات کارمند هام رو بهتون بگم
کوک: حتی اگه مبلغ زیادی رو پرداخت کنم؟
رئیس ات: خوب....باشه....
کوک: خیلی خوبه....اگه میگفتی نه میکشتمت....پس حالا حرف بزن!
رئیس ات: ب..بله..خوب...ات...
کوک: راحت باش شوخی کردم. و درست حرف بزن!
رئیس ات: چ..چشم....من ات رو از کسی خریدم...۱۰ سالش بود...و از اون موقع همین جا کار میکرد...تا اینکه چند نفر پول دادن و اونو خریدن
کوک: از کی اونو خریدی؟
رئیس ات: از مردی به اسم....لی شین وو
کوک: الان میدونی اون کجاست؟
رئیس ات: خوب...شنیدم....مریض شده و تو بیمارستانه
کوک: آدرس بیمارستانش رو بهم بده
رئیس ات: چشم قربان "آدرسو بهش داد"
کوک: به دستارام میگم پولتو بهت بدن
"داشتم میرفتم بیرون که"
رئیس ات: ببخشید اینو میگم....ولی....شما عاشق ات هستید؟
کوک: نه....خیلی هم ازش بدم میاد!
"کاملا مشخص بود حرف هاش دروغ هستن....به دستیارام زنگ زدم تا بازم تحقیق کنن تا مطمئن بشم
و بله....حدسم درست بود...هنهی حرفاش دروغ بود...همچین کسی اصلا وجود خارجی نداره
پس چیکار کنم؟
جونگکوک چی داری میگی اون دختره اصلا مهم نیست
اما کنجکاوم بدونم گذشتش چیه!
رفتم خونه که دیدم ته هیونگ اونجاس
کوک: سلام هیونگ
ته: سلام کوک...چخبر...کجا بودی
کوک: حالا بعدا بهت میگم...آجوما یه شیر موز و یه قهوه بیار "آخری رو داد زد"
ویو ات:
تو آشپزخونه بودم که جونگکوک از طبقهی بالا داد زد که شیر موز و قهوه بیارید
آجوما به من گفت درست کنم و منم درست کردم و واسشون بردم
ته: این ات بود؟
کوک: آره
ته: اوهوم
کوک: ازش متنفرم
ته: ولی تو که انگار دوسش داشتی
کوک: نخیرم...من هیچوقت از اون افریطه "درست نوشتم؟" خوشم نمیومد
ته: پس بهش به من😅
کوک: باشه واسه خودت😅
ویو ته:
داشتم میرفتم عمارت خودم که.......
شرط واسه پارت بعد:
۳۹ لایک و ۵۰ کامنت
کامل نشه نمیزارم
part ¹⁷
ویو کوک:
رفتم جایی که ات کار میکرد
کوک: سلام
رئیس ات: سلام قربان...بفرمایید بشینید چی واستون بیارم؟
کوک: ممنون ولی من برای چیز دیگه ای اومدم
رئیس ات: بفرمایید من در خدمتم
کوک: میخوام راجب یکی از کارمند هاتون بدونم....کانگ ات
رئیس ات: ببخشید ولی من نمیتونم اطلاعات کارمند هام رو بهتون بگم
کوک: حتی اگه مبلغ زیادی رو پرداخت کنم؟
رئیس ات: خوب....باشه....
کوک: خیلی خوبه....اگه میگفتی نه میکشتمت....پس حالا حرف بزن!
رئیس ات: ب..بله..خوب...ات...
کوک: راحت باش شوخی کردم. و درست حرف بزن!
رئیس ات: چ..چشم....من ات رو از کسی خریدم...۱۰ سالش بود...و از اون موقع همین جا کار میکرد...تا اینکه چند نفر پول دادن و اونو خریدن
کوک: از کی اونو خریدی؟
رئیس ات: از مردی به اسم....لی شین وو
کوک: الان میدونی اون کجاست؟
رئیس ات: خوب...شنیدم....مریض شده و تو بیمارستانه
کوک: آدرس بیمارستانش رو بهم بده
رئیس ات: چشم قربان "آدرسو بهش داد"
کوک: به دستارام میگم پولتو بهت بدن
"داشتم میرفتم بیرون که"
رئیس ات: ببخشید اینو میگم....ولی....شما عاشق ات هستید؟
کوک: نه....خیلی هم ازش بدم میاد!
"کاملا مشخص بود حرف هاش دروغ هستن....به دستیارام زنگ زدم تا بازم تحقیق کنن تا مطمئن بشم
و بله....حدسم درست بود...هنهی حرفاش دروغ بود...همچین کسی اصلا وجود خارجی نداره
پس چیکار کنم؟
جونگکوک چی داری میگی اون دختره اصلا مهم نیست
اما کنجکاوم بدونم گذشتش چیه!
رفتم خونه که دیدم ته هیونگ اونجاس
کوک: سلام هیونگ
ته: سلام کوک...چخبر...کجا بودی
کوک: حالا بعدا بهت میگم...آجوما یه شیر موز و یه قهوه بیار "آخری رو داد زد"
ویو ات:
تو آشپزخونه بودم که جونگکوک از طبقهی بالا داد زد که شیر موز و قهوه بیارید
آجوما به من گفت درست کنم و منم درست کردم و واسشون بردم
ته: این ات بود؟
کوک: آره
ته: اوهوم
کوک: ازش متنفرم
ته: ولی تو که انگار دوسش داشتی
کوک: نخیرم...من هیچوقت از اون افریطه "درست نوشتم؟" خوشم نمیومد
ته: پس بهش به من😅
کوک: باشه واسه خودت😅
ویو ته:
داشتم میرفتم عمارت خودم که.......
شرط واسه پارت بعد:
۳۹ لایک و ۵۰ کامنت
کامل نشه نمیزارم
۲۱.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.