Season Nightmare of Love
Season✨️3 _ Nightmare of Love💖✨️
Part137
جیمین:ببین دخترم خجالت کشیده
سویون خیلی آروم زد به جیمین که جیمین سرش رو خم کرد...سویون خیلی آروم توی گوشش زمزمه کرد...
سویون: بریم تو اتاق....
جیمین دستش رو زیر پاهای سویون برد و برآید بغلش کرد و به طرف پله ها رفت...سویون دستش رو دور گردن جیمین حلقه کرد و سرش رو گذاشت روی سینش تا با اعضا چشم تو چشم نشه آخرش تهیونگ کار دستش داد...جیمین وارد اتاق شد و سویون رو روی تخت نشوند...و خودش هم کنارش نشست...سویون سرش پایین بود و خجالت میکشید تو چشما های جیمین نگاه کنه....
جیمین: خجالتی کیوت
سویون نگاهی به جیمین کرد و با شیطنت گفت
سویون: ولی تو کیوتی به پای تو نمیرسم
جیمین خنده ای کرد و سویون رو محکم بغل کرد...
جیمین: حالا دیگه نه به خونوادت..نه به کای دروغ گفتیم
سویون: منظورت چیه؟
جیمین: به مادر پدرت گفتیم با هم هستیم که الان هستیم...بعدم من به کای گفتن اونو مال خودم کردم...که الان کردم
سویون دوباره خجالت کشید مشتی به سینه جیمین زد و با کیوت ترین حالت ممکن ادامه داد...
سویون: یا جیمینااا..آنقدر یادم ننداز...
جیمین: وای خدااا...کیوت کی بودی تو...
سویون: تو.
جیمین: جون...میخورمتا...
سویون: تو دهنت جا نمیشم
جیمین: ولی من یه کاری میکنم که جا شی...
سویون: یا جیمینااا....
جیمین: جونم...
سویون: من تو زندگی قبلیم تو خوابت چطوری بودم؟
جیمین: مثل الان...همین شکلی بودی ولی تنها تفاوت این بود که این جا مو هات لخت و بلنده اونجا کوتاه و فر
سویون: عه پس ببعی بودم...
جیمین بلند خندید
جیمین: آره ببعی من....
سویون: ببعی تو بازیگوشی دیریریری مثل منی باهوشی دیریریری موهات چقدر در همه
جیمین: میخوام یه چیز خیلی جالب تر بگم...
سویون: چی؟
جیمین: جال این جاست که یونگی هم بود...
سویون: یونگی اوپا؟...
جیمین: آری...
سویون: آهان اون وقت چیکاره بود؟
....
ادامه دارد....
Part137
جیمین:ببین دخترم خجالت کشیده
سویون خیلی آروم زد به جیمین که جیمین سرش رو خم کرد...سویون خیلی آروم توی گوشش زمزمه کرد...
سویون: بریم تو اتاق....
جیمین دستش رو زیر پاهای سویون برد و برآید بغلش کرد و به طرف پله ها رفت...سویون دستش رو دور گردن جیمین حلقه کرد و سرش رو گذاشت روی سینش تا با اعضا چشم تو چشم نشه آخرش تهیونگ کار دستش داد...جیمین وارد اتاق شد و سویون رو روی تخت نشوند...و خودش هم کنارش نشست...سویون سرش پایین بود و خجالت میکشید تو چشما های جیمین نگاه کنه....
جیمین: خجالتی کیوت
سویون نگاهی به جیمین کرد و با شیطنت گفت
سویون: ولی تو کیوتی به پای تو نمیرسم
جیمین خنده ای کرد و سویون رو محکم بغل کرد...
جیمین: حالا دیگه نه به خونوادت..نه به کای دروغ گفتیم
سویون: منظورت چیه؟
جیمین: به مادر پدرت گفتیم با هم هستیم که الان هستیم...بعدم من به کای گفتن اونو مال خودم کردم...که الان کردم
سویون دوباره خجالت کشید مشتی به سینه جیمین زد و با کیوت ترین حالت ممکن ادامه داد...
سویون: یا جیمینااا..آنقدر یادم ننداز...
جیمین: وای خدااا...کیوت کی بودی تو...
سویون: تو.
جیمین: جون...میخورمتا...
سویون: تو دهنت جا نمیشم
جیمین: ولی من یه کاری میکنم که جا شی...
سویون: یا جیمینااا....
جیمین: جونم...
سویون: من تو زندگی قبلیم تو خوابت چطوری بودم؟
جیمین: مثل الان...همین شکلی بودی ولی تنها تفاوت این بود که این جا مو هات لخت و بلنده اونجا کوتاه و فر
سویون: عه پس ببعی بودم...
جیمین بلند خندید
جیمین: آره ببعی من....
سویون: ببعی تو بازیگوشی دیریریری مثل منی باهوشی دیریریری موهات چقدر در همه
جیمین: میخوام یه چیز خیلی جالب تر بگم...
سویون: چی؟
جیمین: جال این جاست که یونگی هم بود...
سویون: یونگی اوپا؟...
جیمین: آری...
سویون: آهان اون وقت چیکاره بود؟
....
ادامه دارد....
- ۶.۷k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط