Season Nightmare of Love
Season✨️3 _ Nightmare of Love💖✨️
Part134
تهیونگ: حاجی پشماممم....حالا چرا ازش دوری میکنی...
جیمین: نمیخوام دوباره از دستش بدم...
تهیونگ: دوباره؟ منظورت از دوباره چیه؟
جیمین: به خواطر من مرد...
تهیونگ: ها؟
جیمین: توی زندگی قبلیش به خواطر من مرد
تهیونگ: یعنی تو کشتیش؟
جیمین: من نکشتمش اون به خواطر من مرد...
تهیونگ: هی پسر این مال زندگی قبلی تونه...من که میدونم دوستش داری و نمیتونی ازش جدا شی...پس پیشش بمون...اون مال گذشته الان زمان حال امروز رو زندگی کن...
سویون: پس به خواطر همین ازم فرار میکنه
جیمین و تهیونگ شکه به سویون نگاه کردن
سویون: پس دختر خواب تو من بود...من بودم که توی خوابت بودم...
جیمین نگاهی به سویون کرد از حرفاش فهمید که سویون همه حرف هاشون رو شنیده...
سویون: اصلا برام مهمه نیست که تو زندگی قبلیم به خواطر تو مردم...یا تو کشتیم...هیچی برام مهم نیست حتی اگر الان هم بگن به خواطر جیمین بمیر بازم میمیرم...
جیمین با چشمایی پر از تعجب به سویون خیره بود...
سویون: جیمین...من...من دوست ندارم...من عاشقتم...دیگه نمیدونم اینو چطور باید بگم...به هزار روش غیر مستقیم بهت گفتم ولی نفهمیدی...مست کردم که بهت بگم...تو گوشیم سیو کردم مای لاو ولی تو هر دفعه میگی من این کارارو برای کای دارم انجام میدم و دارم نقش بازی میکنم...
تهیونگ: امممم...مثل این که بهتره من برم
جیمین که شک حرف های سویون زبونش بند اومده بود نمیدونست چی بگه...فقط به سویون خیره بود...
سویون: جیمین من عاشقتم...
سویون ویو
حرفم رو زدم...چشمام رو بستم و نفش عمیقی کشیدم که حرکتی که کرد باعث شد چشمام تا آخر باز شه...لباش رو گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن...عمیق میبوسید...با گاز ریزی که از لبم گرفت از شک خارج شدم...چشمام رو بستم دستم رو دور گردنش حلقه کردم و همراهی کردم...با همه وجودم همراهی میکردم...با تمام عشقی که بهش داشتم...با کم آوردن نفش با اجبار بوسه رو قطع کردیم...پیشونیش و چسبوند به پیشونیم...هر دو نفس نفس میزدیم... با صدای بم و گرفته طور به حالت بریده بریده در حالی که دستش رو پشت کمرم حلقه کرده بود و دست دیگش رو نوارش وار روی گونم میکشید گفت
جیمین: منم...دوست...دارم
بعد از این حرفش بدون این که منتظر جواب سویون...یا ری اکشنی از طرفش باشه دوباره لباش رو کوبوند روی لب های سویون...دستش که دور کمر سویون حلقه شده بود رو محکم تر کرد تا فاصله بینشون رو صفر کنه....
....
ادامه دارد....
Part134
تهیونگ: حاجی پشماممم....حالا چرا ازش دوری میکنی...
جیمین: نمیخوام دوباره از دستش بدم...
تهیونگ: دوباره؟ منظورت از دوباره چیه؟
جیمین: به خواطر من مرد...
تهیونگ: ها؟
جیمین: توی زندگی قبلیش به خواطر من مرد
تهیونگ: یعنی تو کشتیش؟
جیمین: من نکشتمش اون به خواطر من مرد...
تهیونگ: هی پسر این مال زندگی قبلی تونه...من که میدونم دوستش داری و نمیتونی ازش جدا شی...پس پیشش بمون...اون مال گذشته الان زمان حال امروز رو زندگی کن...
سویون: پس به خواطر همین ازم فرار میکنه
جیمین و تهیونگ شکه به سویون نگاه کردن
سویون: پس دختر خواب تو من بود...من بودم که توی خوابت بودم...
جیمین نگاهی به سویون کرد از حرفاش فهمید که سویون همه حرف هاشون رو شنیده...
سویون: اصلا برام مهمه نیست که تو زندگی قبلیم به خواطر تو مردم...یا تو کشتیم...هیچی برام مهم نیست حتی اگر الان هم بگن به خواطر جیمین بمیر بازم میمیرم...
جیمین با چشمایی پر از تعجب به سویون خیره بود...
سویون: جیمین...من...من دوست ندارم...من عاشقتم...دیگه نمیدونم اینو چطور باید بگم...به هزار روش غیر مستقیم بهت گفتم ولی نفهمیدی...مست کردم که بهت بگم...تو گوشیم سیو کردم مای لاو ولی تو هر دفعه میگی من این کارارو برای کای دارم انجام میدم و دارم نقش بازی میکنم...
تهیونگ: امممم...مثل این که بهتره من برم
جیمین که شک حرف های سویون زبونش بند اومده بود نمیدونست چی بگه...فقط به سویون خیره بود...
سویون: جیمین من عاشقتم...
سویون ویو
حرفم رو زدم...چشمام رو بستم و نفش عمیقی کشیدم که حرکتی که کرد باعث شد چشمام تا آخر باز شه...لباش رو گذاشت روی لبام و شروع کرد به بوسیدن...عمیق میبوسید...با گاز ریزی که از لبم گرفت از شک خارج شدم...چشمام رو بستم دستم رو دور گردنش حلقه کردم و همراهی کردم...با همه وجودم همراهی میکردم...با تمام عشقی که بهش داشتم...با کم آوردن نفش با اجبار بوسه رو قطع کردیم...پیشونیش و چسبوند به پیشونیم...هر دو نفس نفس میزدیم... با صدای بم و گرفته طور به حالت بریده بریده در حالی که دستش رو پشت کمرم حلقه کرده بود و دست دیگش رو نوارش وار روی گونم میکشید گفت
جیمین: منم...دوست...دارم
بعد از این حرفش بدون این که منتظر جواب سویون...یا ری اکشنی از طرفش باشه دوباره لباش رو کوبوند روی لب های سویون...دستش که دور کمر سویون حلقه شده بود رو محکم تر کرد تا فاصله بینشون رو صفر کنه....
....
ادامه دارد....
- ۶.۱k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط