Season Nightmare of Love
Season✨️3 _ Nightmare of Love💖✨️
Part138
جیمین: اول که فرمانده لشکر بود و محافظ شخصی من...
سویون: راستی نگفتی ما چیکاره بودیم؟
جیمین: ام...اول که زن و شوهر بودیم...
سویون: ااوووووو
جیمین: دوم این که من شاهزاده بودم...و تو هم دیگه همسر شاهزاده بودی...
سویون: پس زنت بودم...ببین تو زندگی قبلی هم ولت نکردم😂
جیمین: هوممممم
سویون: خوب داشتی یونگی اوپا رو میگفتی...
جیمین: اگه بگم پشمات میریزه...
سویون: بگو...
جیمین: توی زندگی قبلی داداش تو بود
سویون: جان؟
جیمین: یونگی داداش واقیت بود...تو مین سویون بودی....
سویون: پشماااممممممممممممممم
جیمین:راه دیگه...خیلی خر تو خر شد
سویون: عوضی منو داداشم خریم؟
جیمین: نه نه نه میگم یعنی خیلی عجیب بود....
سویون: از اول هم یه حس برادرانه به یونگی اوپا داشتم....
جیمین: خوب حالا...مهم منم که شوهرت بودم
سویون: جون شوهری
جیمین: سویون شی...انقدر نمک نریز بچه
سویون: به تو چه دوست دارم
جیمین: عه...پس که دوست داری...
سویون ویو
جمین آستین های لباسش رو داد بالا و آروم آروم به طرفم اومد منم از فرصت استفاده کردم و پرید از رو تخت پایین و دودم سمت در...در رو با شتاب باز کردم و دویدم پایین...صدای پاش رو پشت سرم میشنیدم...که میدوییدم و بلند میخندیدم
سویون: یونگی اوپاااا...تهیونگگگگ...جانکوکککک...کمکککککک...جین...نامجونیییی....هوسوکاااااا
اعضا: چی شده؟
سویون: کمکککککککککک.....این جیمین میخواد منو بخورهههه
جیمین: سویون وایساااااا
جیمین: نمیخواممممم...یونگی اوپااااااا
رفتم پشت سر یونگی وایسادم که جیمین اومد سمتمون که یونگی دستاشو باز کرد
یونگی: نه نه نه نمیزارم بگیریش
جیمین: یاااا برو کنار....
یونگی: داش به من پناه آورده برم کنار....
....
ادامه دارد....
....
ببینید من چقدر مهربونم😂🥺 هنوز شرایط نرسیده بود گذاشتم😔 ولی خیلی ناراحتم...چونشرایت رو نمیرسونید😔
...
شرایط
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۵ فالور
Part138
جیمین: اول که فرمانده لشکر بود و محافظ شخصی من...
سویون: راستی نگفتی ما چیکاره بودیم؟
جیمین: ام...اول که زن و شوهر بودیم...
سویون: ااوووووو
جیمین: دوم این که من شاهزاده بودم...و تو هم دیگه همسر شاهزاده بودی...
سویون: پس زنت بودم...ببین تو زندگی قبلی هم ولت نکردم😂
جیمین: هوممممم
سویون: خوب داشتی یونگی اوپا رو میگفتی...
جیمین: اگه بگم پشمات میریزه...
سویون: بگو...
جیمین: توی زندگی قبلی داداش تو بود
سویون: جان؟
جیمین: یونگی داداش واقیت بود...تو مین سویون بودی....
سویون: پشماااممممممممممممممم
جیمین:راه دیگه...خیلی خر تو خر شد
سویون: عوضی منو داداشم خریم؟
جیمین: نه نه نه میگم یعنی خیلی عجیب بود....
سویون: از اول هم یه حس برادرانه به یونگی اوپا داشتم....
جیمین: خوب حالا...مهم منم که شوهرت بودم
سویون: جون شوهری
جیمین: سویون شی...انقدر نمک نریز بچه
سویون: به تو چه دوست دارم
جیمین: عه...پس که دوست داری...
سویون ویو
جمین آستین های لباسش رو داد بالا و آروم آروم به طرفم اومد منم از فرصت استفاده کردم و پرید از رو تخت پایین و دودم سمت در...در رو با شتاب باز کردم و دویدم پایین...صدای پاش رو پشت سرم میشنیدم...که میدوییدم و بلند میخندیدم
سویون: یونگی اوپاااا...تهیونگگگگ...جانکوکککک...کمکککککک...جین...نامجونیییی....هوسوکاااااا
اعضا: چی شده؟
سویون: کمکککککککککک.....این جیمین میخواد منو بخورهههه
جیمین: سویون وایساااااا
جیمین: نمیخواممممم...یونگی اوپااااااا
رفتم پشت سر یونگی وایسادم که جیمین اومد سمتمون که یونگی دستاشو باز کرد
یونگی: نه نه نه نمیزارم بگیریش
جیمین: یاااا برو کنار....
یونگی: داش به من پناه آورده برم کنار....
....
ادامه دارد....
....
ببینید من چقدر مهربونم😂🥺 هنوز شرایط نرسیده بود گذاشتم😔 ولی خیلی ناراحتم...چونشرایت رو نمیرسونید😔
...
شرایط
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۵ فالور
- ۶.۵k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط