با چشم های زرد

.
با چشم هایِ زرد
پاییز در ایوانِ خانه نشسته بود
و من به پرندگانی پیر فکر می کردم
که دیگر هیچ کوچی
از مرگ دورشان نخواهد کرد.
به این که تنها چند پله ایم
در فاصله‌یِ دو پاگرد
و نبضِ دست هایم
تیک تاکِ بمبی ست
که زمانِ انفجارش را پنهان کرده اند!
.
پاییز در ایوانِ خانه نشسته است
و من به دست های خاک فکر می کنم
که حتی اگر تمام جنازه ها را بپوشانَد
موهایِ تو چون گندمزاری
از لایِ انگشت هایش بیرون می زند.
.
#گروس_عبدالملکیان
دیدگاه ها (۱)

همین الان یهویی توخونه هم نمیشه نفس کشید

مثلا خنده ی تو قاتل جانم بشوداین دل انگیزترین قتل جهان خواهد...

.بهترین هدیه ی دختران ما، ازیادنبردن دنیای کوچک دخترانه ی آن...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

(بازی مرگ )پارت ۱۰۴ بریم پیشه رئیس پس هیون بین اونجا چیکار م...

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط