پارت سه (ماف//یا جئون)
ویو ا/ت
سوار شدم اروم و بی صدا اشک میریختم که خوابم برد حس کردم یکی داره صدام میزنه چشمام رو باز کردم دیدم همون پسره هست گفت : ا/ت بیدار شو
منم بلند شدم شدم و دنبالش راه افتادم سمت اون عمارت البته اون قصر وقتی وارد شدیم همه چی مشکی بود منم رنگ مشکی رو دوست داشتم دهنم وا موند بعد گفت : قشنگه نه؟ (پوزخند)
گفتم : اره (با ذوق)
اون گفت : تو قراره اینجا خدمتکار بشی برو پیش اجوما بهت همه چیو میگه
سوار شدم اروم و بی صدا اشک میریختم که خوابم برد حس کردم یکی داره صدام میزنه چشمام رو باز کردم دیدم همون پسره هست گفت : ا/ت بیدار شو
منم بلند شدم شدم و دنبالش راه افتادم سمت اون عمارت البته اون قصر وقتی وارد شدیم همه چی مشکی بود منم رنگ مشکی رو دوست داشتم دهنم وا موند بعد گفت : قشنگه نه؟ (پوزخند)
گفتم : اره (با ذوق)
اون گفت : تو قراره اینجا خدمتکار بشی برو پیش اجوما بهت همه چیو میگه