🖤فیک مافیایی شب پارت9🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت9🖤
+ولی پدر من یکیو دوس دارم والان دوست دخترمه
-عه چرا الان میگی باید خودم ببینمش و اگه اون بگه تو را دوس داره من مشکلی ندارم..
+چشم پدر و برگشتم کاخ پایان فلش بک»
کوک: خانم چوی رو صدا زدم..
خانم چوی: ارباب جوان با من کاری داشتید..
کوک: اون دختر رو بیارید اینجا..
خانم چوی: چشم ارباب.
رونا: توی اتاقم بودم البته فقط ی تخت توشه وکمی هم تاریک توی افکارم بودم که خانم چوی اومد داخل..
رونا:خانم چوی چیزی شده؟
خانم چوی:ارباب جوان باهات کار داره... راستی یادت نره تو چشماش نگاه نکن تا سوال نپرسیده هیچی نگو و سوال نپرس... باشه
رونا: چشم خانم چوی
و بعد رفتم پیش ارباب جوان
واو چه اتاق کاری داشت..
اصلا یادم رفته بود که ارباب
جوان تو اتاقه و یهو تعظیم
خشک و سرد کردم...
+ولی پدر من یکیو دوس دارم والان دوست دخترمه
-عه چرا الان میگی باید خودم ببینمش و اگه اون بگه تو را دوس داره من مشکلی ندارم..
+چشم پدر و برگشتم کاخ پایان فلش بک»
کوک: خانم چوی رو صدا زدم..
خانم چوی: ارباب جوان با من کاری داشتید..
کوک: اون دختر رو بیارید اینجا..
خانم چوی: چشم ارباب.
رونا: توی اتاقم بودم البته فقط ی تخت توشه وکمی هم تاریک توی افکارم بودم که خانم چوی اومد داخل..
رونا:خانم چوی چیزی شده؟
خانم چوی:ارباب جوان باهات کار داره... راستی یادت نره تو چشماش نگاه نکن تا سوال نپرسیده هیچی نگو و سوال نپرس... باشه
رونا: چشم خانم چوی
و بعد رفتم پیش ارباب جوان
واو چه اتاق کاری داشت..
اصلا یادم رفته بود که ارباب
جوان تو اتاقه و یهو تعظیم
خشک و سرد کردم...
۲۰.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.