🖤فیک مافیایی شب پارت8🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت8🖤
خانم چوی:
(1از 12شب به بعد بیرون نمیایی..
2 اون اقایی که کتکت زد دست راسته اربابه و باید جناب تهیونگ صداش کنی.
3اسم ارباب کوکه ولی تو باید ارباب جوان صداش کنی اگر به اسم صداش کنی تنبیه میشی...
راوی: و خانم چوی همه چیز رو به رونا گفت.
ولی رونا توی سرش نقشه
فرار داشت...
کوک: از وقتی از پیش پدرم اومدم عصبانیم..
(+ کوکه. - بابای کوک)
«فلش بک
+سلام پدر با من کاری داشتید؟
-اره پسرم بیا اینجا تا بهت بگم.
خوب لینا دختر عموت داره از امریکا میاد و میخوام حالا که عشقی نداری با لینا ازدواج میکنی..
+ولی پدر من لینا رو دوس ندارم خواهش میکنم صرف نظر
کنید..
ولی پدر شما میدونید که لینا
چقدر بده..
-خوب بد باشه تو یک مافیایی
و جایگاه منو به ارث بردی
باید یک ملکه برای خودت داشته باشی...
+ولی...(یکم مکس)
ویهو اون دختر به ذهنم اومد
و گفتم...
خانم چوی:
(1از 12شب به بعد بیرون نمیایی..
2 اون اقایی که کتکت زد دست راسته اربابه و باید جناب تهیونگ صداش کنی.
3اسم ارباب کوکه ولی تو باید ارباب جوان صداش کنی اگر به اسم صداش کنی تنبیه میشی...
راوی: و خانم چوی همه چیز رو به رونا گفت.
ولی رونا توی سرش نقشه
فرار داشت...
کوک: از وقتی از پیش پدرم اومدم عصبانیم..
(+ کوکه. - بابای کوک)
«فلش بک
+سلام پدر با من کاری داشتید؟
-اره پسرم بیا اینجا تا بهت بگم.
خوب لینا دختر عموت داره از امریکا میاد و میخوام حالا که عشقی نداری با لینا ازدواج میکنی..
+ولی پدر من لینا رو دوس ندارم خواهش میکنم صرف نظر
کنید..
ولی پدر شما میدونید که لینا
چقدر بده..
-خوب بد باشه تو یک مافیایی
و جایگاه منو به ارث بردی
باید یک ملکه برای خودت داشته باشی...
+ولی...(یکم مکس)
ویهو اون دختر به ذهنم اومد
و گفتم...
۲۰.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.