🖤فیک مافیایی شب پارت7🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت7🖤
رونا: وقتی بلند شدم بدنم درد میکرد برام غذا اوردن ولی میل نداشتم..
یهو یه خانم میانسال اومد داخل.
رونا: شما کی هستین؟ چرا نمیزارین من برم؟
خانم چوی: من سر خدمتکار هستم خانم چوی هستم و تو چیزی و دیدی که نباید میدیدی و حالا باید اینجا بمونی..
رونا: بزارین من برم به هیچکس نمیگم.
خانم چوی دست من نیست.. حالا تو خودتو معرفی کن.
رونا: نمیخوام ولی بعد از
یکم مکس کردن گفتم.
من پارک رونا هستم دوماه تازه بهوش اومدم پدر و مادرم مردن و فقط من موندم.
هق بزارین من برم..
راوی: خانم چوی یه لحظه بغض کرد 🥺
خانم چوی اهان درکت میکنم منم شوهرم مرد و تنها شدم..
بگذریم من نمیتونم بزارم بری باید قوانین رو بهت بگم.
رونا: وقتی بلند شدم بدنم درد میکرد برام غذا اوردن ولی میل نداشتم..
یهو یه خانم میانسال اومد داخل.
رونا: شما کی هستین؟ چرا نمیزارین من برم؟
خانم چوی: من سر خدمتکار هستم خانم چوی هستم و تو چیزی و دیدی که نباید میدیدی و حالا باید اینجا بمونی..
رونا: بزارین من برم به هیچکس نمیگم.
خانم چوی دست من نیست.. حالا تو خودتو معرفی کن.
رونا: نمیخوام ولی بعد از
یکم مکس کردن گفتم.
من پارک رونا هستم دوماه تازه بهوش اومدم پدر و مادرم مردن و فقط من موندم.
هق بزارین من برم..
راوی: خانم چوی یه لحظه بغض کرد 🥺
خانم چوی اهان درکت میکنم منم شوهرم مرد و تنها شدم..
بگذریم من نمیتونم بزارم بری باید قوانین رو بهت بگم.
۲۰.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.