یک لحظه اگر چشم تو

یک لحظه اگر چشم تو
جادویم کرد
تا روز ابد اسیر
آهویم کرد
من ، شاعر یک مشت
رباعــی بودم
چشمان تو عاقبت
غــــزل گویم کرد
دیدگاه ها (۱)

یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو در کوچه ی لیلا نشستعشق، آن ...

شمع سوخت و اشکهایش نتوانست تسکین قلب پروانه گشت وگل پرپر شد...

برای با تو بودننه مهلت میخواهم نه بهانهتوهمیشه درقلبم ماندگا...

خوشبخت ترینم کهتو یارم هستی ،هر لحظه و هموارهکنارم هستی….ای ...

ما مانده ‌ایم و دشواری وظیفه. ما مانده ‌ایم و راهی که مرد می...

سیصد و شصت و پنج روز با تو---روز اول

متن محمد خوش بینای هوای نفسم فکر و خیالم همه تویوسف قلب خراب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط