عشق بی پایان پارت23
عشق بی پایان پارت23
نگاهمو به سمتش برگردوندم و دیدم ک دستاشو مشت جلو دهنش گذاشته
_چیه همینو میخواستی بیشتر بزن عوضی بزن
گمشوو نمیخوام ببینمت برو برو بیرون(جیغ و و با احساس و جدی)
+ببخشید غلط کردم میاا غلط کردم ببخشید زندگیم من اشتباه کردم حالت خوبه بچه خوبه؟
با جیغ لب زدم
_گفتم ولم کن
فوری با بدن زخمیم ک در اثر شکستن شیشه های ادکلن زخم شده بود از عمارت بیرون رفتم و حرکت کردم سمت خونه مایکل
وقتی رسیدم نگهبان با شناختی ک ازم داشت درو برام باز کرد
خیلی گریه کرده بودم و این باعث شده بود روی گونه هام شوره ببنده
وقتی رسیدم سر اتاقش صدای عجیبی از اتاقش میومد
در رو ک باز کردم دیدم....
_ای وااای ببخشید
~شتتت پاشو پاشو
*باش بابا از روم بلند شو
از صداهایی ک میومد معلوم بود مایکل رفته بود لباسشو بپوشه
~سلام قشنگم چی شده چرا اینجایی
با بدن زخمیم خودمو تو بغلش جادادم
و شروع به گریه کردم
~اخخ گریه نکن میا چت شده عزیزکم
_با جیمز دعوام شده کل بدنم زخم شده
~پوووف بیا اینجا
اون حیوون وحشی نمیدونه ک وقتی یه زن حامله روبه روشه نباید همچین کارایی رو کنه
از تو کمدش ی شوارک کوتاه تا بالا رونام و یه تیشرت لش بزرگ داد بهم
~برو یه دوش بگیر بیا
_باش
بعد چند مین از حموم بیرون اومدم حسابی زخمای بدنم خیس خورده بود و سوز میداد
~بیا اینجا ببینم چه بلایی سرت اومده عروسکم
_اییی مایکل اروم دستامو ولشون کن
~باش بیا اینجا
_صبح زود پاشدم دیدم تو اتاقه در حالی ک دیشبش بهم گفت یه دوش کوتاه میگیره و میره بیرون اما من خوابم برد اون میدونست من از بوسه و بغل خوشم نمیاد اما باز اومده بود کنارم خوابیده بود معلومم نبود شاید بوسم کرده بود
~کیوت
خب میا جان تو زن اونی ممکنه ازت درخواستایی داشته باشه تو باید قبول کنی
_زنش؟!
من زن اون نیستم منو به عنوان یه عروسک انخاب کرده فقط بخواطر نیازش ک نگن اون زن نداره
پوزخندی زد و رفت بیرون
با خودم گفتم
_باز دارم چیکار میکنم
من کییم
وااای از خودم متنفرم
چرا دارم خیانت میکنم چراااا
پاشدم ک برم سمت در مایکل جلومو گرفت
نگاهمو به سمتش برگردوندم و دیدم ک دستاشو مشت جلو دهنش گذاشته
_چیه همینو میخواستی بیشتر بزن عوضی بزن
گمشوو نمیخوام ببینمت برو برو بیرون(جیغ و و با احساس و جدی)
+ببخشید غلط کردم میاا غلط کردم ببخشید زندگیم من اشتباه کردم حالت خوبه بچه خوبه؟
با جیغ لب زدم
_گفتم ولم کن
فوری با بدن زخمیم ک در اثر شکستن شیشه های ادکلن زخم شده بود از عمارت بیرون رفتم و حرکت کردم سمت خونه مایکل
وقتی رسیدم نگهبان با شناختی ک ازم داشت درو برام باز کرد
خیلی گریه کرده بودم و این باعث شده بود روی گونه هام شوره ببنده
وقتی رسیدم سر اتاقش صدای عجیبی از اتاقش میومد
در رو ک باز کردم دیدم....
_ای وااای ببخشید
~شتتت پاشو پاشو
*باش بابا از روم بلند شو
از صداهایی ک میومد معلوم بود مایکل رفته بود لباسشو بپوشه
~سلام قشنگم چی شده چرا اینجایی
با بدن زخمیم خودمو تو بغلش جادادم
و شروع به گریه کردم
~اخخ گریه نکن میا چت شده عزیزکم
_با جیمز دعوام شده کل بدنم زخم شده
~پوووف بیا اینجا
اون حیوون وحشی نمیدونه ک وقتی یه زن حامله روبه روشه نباید همچین کارایی رو کنه
از تو کمدش ی شوارک کوتاه تا بالا رونام و یه تیشرت لش بزرگ داد بهم
~برو یه دوش بگیر بیا
_باش
بعد چند مین از حموم بیرون اومدم حسابی زخمای بدنم خیس خورده بود و سوز میداد
~بیا اینجا ببینم چه بلایی سرت اومده عروسکم
_اییی مایکل اروم دستامو ولشون کن
~باش بیا اینجا
_صبح زود پاشدم دیدم تو اتاقه در حالی ک دیشبش بهم گفت یه دوش کوتاه میگیره و میره بیرون اما من خوابم برد اون میدونست من از بوسه و بغل خوشم نمیاد اما باز اومده بود کنارم خوابیده بود معلومم نبود شاید بوسم کرده بود
~کیوت
خب میا جان تو زن اونی ممکنه ازت درخواستایی داشته باشه تو باید قبول کنی
_زنش؟!
من زن اون نیستم منو به عنوان یه عروسک انخاب کرده فقط بخواطر نیازش ک نگن اون زن نداره
پوزخندی زد و رفت بیرون
با خودم گفتم
_باز دارم چیکار میکنم
من کییم
وااای از خودم متنفرم
چرا دارم خیانت میکنم چراااا
پاشدم ک برم سمت در مایکل جلومو گرفت
۲.۸k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.