𝒻𝒾𝒸 𝒿𝑒𝓃𝓀𝑜𝓀
𝒻𝒾𝒸 𝒿𝑒𝓃𝓀𝑜𝓀
𝐹𝒾𝒸: 𝒮𝒾𝓃𝒾𝓈𝓉𝑒𝓇 𝐿𝑒𝑔𝒶𝒸𝓎
𝒫𝒶𝓇𝓉 𝟣𝟤
𝒪𝒽, 𝓎𝑜𝓊'𝓇𝑒 𝓌𝑒𝓁𝒸𝑜𝓂𝑒
𝒰𝓂, 𝓉𝒶𝓀𝑒 𝒸𝒶𝓇𝑒 𝑜𝒻 𝓎𝑜𝓊𝓇𝓈𝑒𝓁𝒻
══════════════✯
ܦ̇ࡅ࡙ܭ ( ܥߊࡅ߭ܭَ ܭࡐܭ)
ܩࡅ࡙ܝߊࡅ݅ߺܙ ܢܚ݅ࡐܩܢ
p:12
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
از نظر ا/ت
درو بستم
خب باید منم یه خون آشام یشم ولی چجوری مناز اونجایی که پول زیادی به دست آوردم پس فردا میرم به شرکت
رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم
.......................................................................
ساعت ۷ شب بود بیدار شدم
همه جا خونی بود
عطشم نسبت به خون زیاد شده بود
دلم میخواست همه جارو لیس بزنم
میخواستم دیوار رو لیس بزنمکه ......
با شتاب از خواب بیدار شدم
+این دیگه چه گوهی بود واو
از تخت اومدمپایین رفتم آشپزخونه و یه لیوان برداشتم آب خوردم
چند خواستم با گوشی ور برم ..........
...........................................................
چند ساعت بعد
به ساعت نگاه کردم ساعت شت ۱۰ شب بود
گوشی دیگه بسه
پالتومرو پوشیدم خواستم یکم توی خیابون راه برم
پس راهی شدم
از زبان جنکوک
این هرزه هم دیگه کلا مخمو خورده دلم همچین از خون بهم میزنه دلم میخواد یه آدم باشه خونشو از گردش بخورم دلم میخواد اون فرد ا/ت باشه ولی فکر کنم تماسمو با او حروم زاده شنیده
از دنیای خون آشاما بیرون اومدم
یه لباس عادی پوشیدم
و راهی توی خیابون شدم
.......
دخترک و پسرک داستان ما هر دو توی خیابون بودن دخترک تو فکر پسرک ،پسرک توی فکر دخترک
هر دو دلشون میخواست کنار هم باشن ولی سر نوشت یه جور دیگه بود
هر دو عاشق هم بودن ولی هر دو خوشبختی همو میخواستن
{از نظر ا/ت}
کاش میشد واس همیشه مال هم بودیم... کوک
کاش میشد بغلت برا یکی دیگ نشه... 💔کوک
کاش میشد اون حرفایی ک ب من میزدی ب اون نزنی...کوک
کاش هنوز دوسم داشتی... 🖤کوک
کاش نمیرفتی...💔کوک
کاش میشد من بمیرم نبینم ت با یکی دیگ خوشی... کوک
کاش خنده هات مهربونیات عصبانیتت فق مال من بود...کوک
کاش اون از من بهتر نباش...کوک
کاش میموندی بخاطرم میجنگیدی...جانگ کوک برا قصه هاس ولی کاش اینجوری میشد...
کاش عشق واقعی وجود داشت...🥲🖤ولی دخترک نمیدونست عشق واقعی مال این دوتا هست
𝐹𝒾𝒸: 𝒮𝒾𝓃𝒾𝓈𝓉𝑒𝓇 𝐿𝑒𝑔𝒶𝒸𝓎
𝒫𝒶𝓇𝓉 𝟣𝟤
𝒪𝒽, 𝓎𝑜𝓊'𝓇𝑒 𝓌𝑒𝓁𝒸𝑜𝓂𝑒
𝒰𝓂, 𝓉𝒶𝓀𝑒 𝒸𝒶𝓇𝑒 𝑜𝒻 𝓎𝑜𝓊𝓇𝓈𝑒𝓁𝒻
══════════════✯
ܦ̇ࡅ࡙ܭ ( ܥߊࡅ߭ܭَ ܭࡐܭ)
ܩࡅ࡙ܝߊࡅ݅ߺܙ ܢܚ݅ࡐܩܢ
p:12
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
از نظر ا/ت
درو بستم
خب باید منم یه خون آشام یشم ولی چجوری مناز اونجایی که پول زیادی به دست آوردم پس فردا میرم به شرکت
رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم
.......................................................................
ساعت ۷ شب بود بیدار شدم
همه جا خونی بود
عطشم نسبت به خون زیاد شده بود
دلم میخواست همه جارو لیس بزنم
میخواستم دیوار رو لیس بزنمکه ......
با شتاب از خواب بیدار شدم
+این دیگه چه گوهی بود واو
از تخت اومدمپایین رفتم آشپزخونه و یه لیوان برداشتم آب خوردم
چند خواستم با گوشی ور برم ..........
...........................................................
چند ساعت بعد
به ساعت نگاه کردم ساعت شت ۱۰ شب بود
گوشی دیگه بسه
پالتومرو پوشیدم خواستم یکم توی خیابون راه برم
پس راهی شدم
از زبان جنکوک
این هرزه هم دیگه کلا مخمو خورده دلم همچین از خون بهم میزنه دلم میخواد یه آدم باشه خونشو از گردش بخورم دلم میخواد اون فرد ا/ت باشه ولی فکر کنم تماسمو با او حروم زاده شنیده
از دنیای خون آشاما بیرون اومدم
یه لباس عادی پوشیدم
و راهی توی خیابون شدم
.......
دخترک و پسرک داستان ما هر دو توی خیابون بودن دخترک تو فکر پسرک ،پسرک توی فکر دخترک
هر دو دلشون میخواست کنار هم باشن ولی سر نوشت یه جور دیگه بود
هر دو عاشق هم بودن ولی هر دو خوشبختی همو میخواستن
{از نظر ا/ت}
کاش میشد واس همیشه مال هم بودیم... کوک
کاش میشد بغلت برا یکی دیگ نشه... 💔کوک
کاش میشد اون حرفایی ک ب من میزدی ب اون نزنی...کوک
کاش هنوز دوسم داشتی... 🖤کوک
کاش نمیرفتی...💔کوک
کاش میشد من بمیرم نبینم ت با یکی دیگ خوشی... کوک
کاش خنده هات مهربونیات عصبانیتت فق مال من بود...کوک
کاش اون از من بهتر نباش...کوک
کاش میموندی بخاطرم میجنگیدی...جانگ کوک برا قصه هاس ولی کاش اینجوری میشد...
کاش عشق واقعی وجود داشت...🥲🖤ولی دخترک نمیدونست عشق واقعی مال این دوتا هست
۳.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.