از یه جایی به بعد همه چی برام فرق کرد.
از یه جایی به بعد همه چی برام فرق کرد.
نمیدونم خوب شد یا بد، اینو میدونم که رفتن آدما و اومدنشون توی زندگیم برام دقیقا مثل صحنه ی تئاتر شد. حرفاشون مثل دیالوگای تکراری توی فیلم و خودشون برام شدن مثل یه بازیگر حرفه ای روی صحنه.
خلاصه که دیگه بابت هیچ کاری از هیچ آدمی خوشحال یا ناراحت نمیشم. من روی یکی از صندلیای این تئاتر نشستم و فقط نگاه می کنم، لبخند میزنم.
نمیدونم خوب شد یا بد، اینو میدونم که رفتن آدما و اومدنشون توی زندگیم برام دقیقا مثل صحنه ی تئاتر شد. حرفاشون مثل دیالوگای تکراری توی فیلم و خودشون برام شدن مثل یه بازیگر حرفه ای روی صحنه.
خلاصه که دیگه بابت هیچ کاری از هیچ آدمی خوشحال یا ناراحت نمیشم. من روی یکی از صندلیای این تئاتر نشستم و فقط نگاه می کنم، لبخند میزنم.
۹۹.۸k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱