زندگی مثل یک کامواست
زندگی مثل یک کامواست
از دستت که در برود،
میشود کلاف سر در گم، گره میخورد، میپیچد به هم، گره گره میشود.
بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی.
زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود.
یک جایی دیگر کاری نمیشود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف و کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی جوری قایم کرد، محوکرد، جوری که معلوم نشود.
" یادمان باشد "
گره های توی کلاف همان دلخوریهای کوچک و بزرگند، همان کینههای چند ساله.
باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید.
زندگی به بندی بند استْ به نام "حرمت" که اگر پاره شود تمام است....
#Aqua
#برانچ
از دستت که در برود،
میشود کلاف سر در گم، گره میخورد، میپیچد به هم، گره گره میشود.
بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی.
زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود.
یک جایی دیگر کاری نمیشود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف و کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی جوری قایم کرد، محوکرد، جوری که معلوم نشود.
" یادمان باشد "
گره های توی کلاف همان دلخوریهای کوچک و بزرگند، همان کینههای چند ساله.
باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید.
زندگی به بندی بند استْ به نام "حرمت" که اگر پاره شود تمام است....
#Aqua
#برانچ
- ۹۰۸
- ۰۵ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط