زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ P21
گوشی رو گذاشتم رو گوشم که گفت
گیونگ: سلام میراندا خوبی
میراندا: سلام گیونگ چیزی شده
گیونگ: همینجوری زنگ زدم حالتو بپرسم
میراندا: اها... راستی.... چه خبر از جونگ کوک
گیونگ: جونگ کوک!!!... مگه اتفاقی افتاده
میراندا: هیچی همینجوری پرسیدم
گیونگ: خبر خاصی ندارم ازش
میراندا: باشه
گیونگ: خب دیگه من برم... شبت بخیر
میراندا: شب تو ام بخیر
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و حوصلمم به شدت سر رفته بود حتی حاله فکر کردن به رابطه جونگ کوک و گیونگ رو نداشتم ولی به نظرم گیونگ راست میگفت اخه اون دختر خوبی بود و اگه هم که دروغ میگفت اینقدر راحت نمیگفت که خبری ازش نداره و از لحن حرف زدنش معلوم بود که دروغ نمیگه
من معمولا عادت دارم که دیر وقت بخوابم یا اصلا بدون اینکه بخوابم برم سر کار و وقتی که برگشتم چرت بزنم ولی از اونجایی که از ساعت هفت تا الان خوابیده بودم اصلا خسته نبودم
رفتم سراغ گوشی و هندزفریم و نزدیک ۴ ساعت تو گوشی بودم و الان دیگه تقریبا ساعت ۵ بود که گوشیم خاموش شد
از سر جام پاشدم و گوشیمو زدم به شارژ و خودمم رفتم یچی بخورم تا خواستم در کشو رو وا کنم مامانم گفت: هی بچه تو هنوز بیداری
اروم گفتم: میخواستم برم بخوابم
اونم یکم تکون خورد و دوباره گرفت خوابید
منم یه کیک از کشو ورداشتم و خوردم و دوباره رفتم تو اتاقم درو بستم
و بعدشم به جایه خواب شروع کردم به فکر کردن داشتم همینجوری تو ذهنم دنبال جواب میگشتم که چجوری خودمو از بین جونگ کوک و گیونگ کنار بکشم و یا اصلا کدوم راست میگن و باهم دوست دختر و دوست پسرن یا نه کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد از خواب که بیدار شدم دیدم که ساعت ۸ بود از سر جام پاشدم و یه لباس صورتی و سفید پوشیدم (عکس لباس اسلاید ۲) و یه گردنبند یاقوتی خوشگل انداختم گردنم (عکس گردنبند اسلاید ۳) و موهامو شونه کردم و یه ارایش ملو کردم و از خونه زدم بیرون بعد یه ربع رسیدم رستوران هنوز کسی بجز تهیونگ نیومده بود رفتم پیشش و گفتم: هی تهیونگ... سلام
تهیونگ: اوووو میراندا خانوم رو چه خوشگل کرده هر چند که الان باید بری لباس کار بپوشی دوباره میشی همون میراندا یه همیشگی و بعد زد زیر خنده
میراندا: حد اعقل من با لباس بیرونی قشنگم ولی تو تو هر دو حالت زشتی الاغ
تهیونگ: باشه الاغ خانوم شما راست میگی
یه ایشی گفتم و رفتم سمت رختکن تا لباسمو عوض کنم درو باز کردم و رفتم داخل رختکن که بعدش...
ـــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ P21
گوشی رو گذاشتم رو گوشم که گفت
گیونگ: سلام میراندا خوبی
میراندا: سلام گیونگ چیزی شده
گیونگ: همینجوری زنگ زدم حالتو بپرسم
میراندا: اها... راستی.... چه خبر از جونگ کوک
گیونگ: جونگ کوک!!!... مگه اتفاقی افتاده
میراندا: هیچی همینجوری پرسیدم
گیونگ: خبر خاصی ندارم ازش
میراندا: باشه
گیونگ: خب دیگه من برم... شبت بخیر
میراندا: شب تو ام بخیر
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و حوصلمم به شدت سر رفته بود حتی حاله فکر کردن به رابطه جونگ کوک و گیونگ رو نداشتم ولی به نظرم گیونگ راست میگفت اخه اون دختر خوبی بود و اگه هم که دروغ میگفت اینقدر راحت نمیگفت که خبری ازش نداره و از لحن حرف زدنش معلوم بود که دروغ نمیگه
من معمولا عادت دارم که دیر وقت بخوابم یا اصلا بدون اینکه بخوابم برم سر کار و وقتی که برگشتم چرت بزنم ولی از اونجایی که از ساعت هفت تا الان خوابیده بودم اصلا خسته نبودم
رفتم سراغ گوشی و هندزفریم و نزدیک ۴ ساعت تو گوشی بودم و الان دیگه تقریبا ساعت ۵ بود که گوشیم خاموش شد
از سر جام پاشدم و گوشیمو زدم به شارژ و خودمم رفتم یچی بخورم تا خواستم در کشو رو وا کنم مامانم گفت: هی بچه تو هنوز بیداری
اروم گفتم: میخواستم برم بخوابم
اونم یکم تکون خورد و دوباره گرفت خوابید
منم یه کیک از کشو ورداشتم و خوردم و دوباره رفتم تو اتاقم درو بستم
و بعدشم به جایه خواب شروع کردم به فکر کردن داشتم همینجوری تو ذهنم دنبال جواب میگشتم که چجوری خودمو از بین جونگ کوک و گیونگ کنار بکشم و یا اصلا کدوم راست میگن و باهم دوست دختر و دوست پسرن یا نه کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد از خواب که بیدار شدم دیدم که ساعت ۸ بود از سر جام پاشدم و یه لباس صورتی و سفید پوشیدم (عکس لباس اسلاید ۲) و یه گردنبند یاقوتی خوشگل انداختم گردنم (عکس گردنبند اسلاید ۳) و موهامو شونه کردم و یه ارایش ملو کردم و از خونه زدم بیرون بعد یه ربع رسیدم رستوران هنوز کسی بجز تهیونگ نیومده بود رفتم پیشش و گفتم: هی تهیونگ... سلام
تهیونگ: اوووو میراندا خانوم رو چه خوشگل کرده هر چند که الان باید بری لباس کار بپوشی دوباره میشی همون میراندا یه همیشگی و بعد زد زیر خنده
میراندا: حد اعقل من با لباس بیرونی قشنگم ولی تو تو هر دو حالت زشتی الاغ
تهیونگ: باشه الاغ خانوم شما راست میگی
یه ایشی گفتم و رفتم سمت رختکن تا لباسمو عوض کنم درو باز کردم و رفتم داخل رختکن که بعدش...
ـــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
۳.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.