زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــ P22
در رختکن رو باز کردم و رفتم داخل و بعدش لباسایه کارمو پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون دیدم هانول اومده سریع دویدم سمتش و گفتم: وایییییی دختر تو بلخره اومدی
هانول: وا مگه چقدرطول کشید
میراندا: خوب حالا ناراحت نباش
همون لحظه صدای باز شدن درو شنیدم و سرمو برگردوندم سمت در و دیدم که جونگ کوک اومده تو رستوران و رفت پشت میز نشست
هانول: این همون کثافت نیست که هانا رو هل داد شیطونه میگه برم به حسابش برسمااا
میراندا: بابا ول کن دیگه..... من میرم سفارششو بگیرم
هانول: بهش محل ندیاااا
میراندا: باشه بابا
رفتم سر میز جونگ کوک که گفت: سلام میراندا
میراندا: سلام.... لطفا سفارشتون رو بگین
جونگ کوک: چیزی شده؟
میراندا: نه...... میشه سفارشتونو بگید
جونگ کوک: کیمباپ با کیمیچی برای نوشیدنی هم یه نوشابه
میراندا: باشه
داشتم میرفتم که یهو دستم توسط یه نفر کشیده شد و افتادم رو پاش خواستم از پاش پاشم که جلومو گرفت و گفت
جونگ کوک: اون گیونگ لعنتی پُرت کرده ها
میراندا: ن... ه..... بذار برم
جونگ کوک: بعد از اینکه غذام تموم شد بیا بیرون رستوران باهات کار دارم
و بعدش ولم کرد و منم سریع بدون اینکه چیزی بگم از روی پاهاش پاشدم و دویدم سمت اشپزخونه
هانول: چرا اون پسره اینجوری کرد میراندا مگه باهاش دوستی
میراندا: داستانش خیلی پیچیدست بعدن بهت میگم الان وقت نیست
بعد از اینکه هانول رو پیچوندم رفتم سریع سفارشو دادم به اشپز و بعدشم رفتم تا سفارش بقیه مشتریارو بگیرم تمام این مدت جونگ کوک یکثره چشمش بهم بود و میتونستم سنگینیه چشماشو روم حس کنم ولی من حتی بهش نگاهم نکردم خوب راستشو بخاین میترسیدم
بعد یه ربع که غذاشو تموم کرد.....
ㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥺
ـــــــــــــــــــــــــــ P22
در رختکن رو باز کردم و رفتم داخل و بعدش لباسایه کارمو پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون دیدم هانول اومده سریع دویدم سمتش و گفتم: وایییییی دختر تو بلخره اومدی
هانول: وا مگه چقدرطول کشید
میراندا: خوب حالا ناراحت نباش
همون لحظه صدای باز شدن درو شنیدم و سرمو برگردوندم سمت در و دیدم که جونگ کوک اومده تو رستوران و رفت پشت میز نشست
هانول: این همون کثافت نیست که هانا رو هل داد شیطونه میگه برم به حسابش برسمااا
میراندا: بابا ول کن دیگه..... من میرم سفارششو بگیرم
هانول: بهش محل ندیاااا
میراندا: باشه بابا
رفتم سر میز جونگ کوک که گفت: سلام میراندا
میراندا: سلام.... لطفا سفارشتون رو بگین
جونگ کوک: چیزی شده؟
میراندا: نه...... میشه سفارشتونو بگید
جونگ کوک: کیمباپ با کیمیچی برای نوشیدنی هم یه نوشابه
میراندا: باشه
داشتم میرفتم که یهو دستم توسط یه نفر کشیده شد و افتادم رو پاش خواستم از پاش پاشم که جلومو گرفت و گفت
جونگ کوک: اون گیونگ لعنتی پُرت کرده ها
میراندا: ن... ه..... بذار برم
جونگ کوک: بعد از اینکه غذام تموم شد بیا بیرون رستوران باهات کار دارم
و بعدش ولم کرد و منم سریع بدون اینکه چیزی بگم از روی پاهاش پاشدم و دویدم سمت اشپزخونه
هانول: چرا اون پسره اینجوری کرد میراندا مگه باهاش دوستی
میراندا: داستانش خیلی پیچیدست بعدن بهت میگم الان وقت نیست
بعد از اینکه هانول رو پیچوندم رفتم سریع سفارشو دادم به اشپز و بعدشم رفتم تا سفارش بقیه مشتریارو بگیرم تمام این مدت جونگ کوک یکثره چشمش بهم بود و میتونستم سنگینیه چشماشو روم حس کنم ولی من حتی بهش نگاهم نکردم خوب راستشو بخاین میترسیدم
بعد یه ربع که غذاشو تموم کرد.....
ㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡㅡ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥺
۴.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.