ویو ات:
ویو ات:
با خستگی از خواب بیدار شدم بیرون رو نگاه کردم داشت برف میومد یه لبخند زدم و حاضر شدم که برم مدرسه حوصله تهیونگ رو نداشتم ولی خب کیفم رو برداشتم و راه افتادم مدرسه نزدیک بود پیاده 5 دقیقه طول میکشید.....
5مین بعد
رسیدم دم مدرسه رفتم داخل حیاط هنوز نزدیک خود مدرسه نشده بودم که یه پس گردنی خوب خوردم دردم گرف برگشتم تهیونگ بود
تهیونگ:چطوری بچه
ات:من بچه نیستم چشاتو وا کن همسن خودتم
داشتم اینارو میگفتم که شوگا و جیمینم رسیدن باهم سلام میکردن که من برگشتم و رفتم داخل نشستم داشتم فکر میکردم به پدر و مادرم که یکی دم گوشم گفت
تهیونگ:زنگ که خورد برو بالا پشت بوم
ات:اگه نیام چی میشه
تهیونگ:انقدر کتک میخوری که به بیمارستان نرسی
ات یه چشم غره به تهیونگ رفتم که معلم اومد و رفت نشست
دوساعت بعد
ویو ات:
زنگ خورد منم برگشتم دیدم تهیونگ نیست پاشدم اروم اروم به سمت بالا پشت بوم حرکت کردم وقتی رسیدم در نیمه وا بود بالا رو اروم نگاه کردم یه سطل بالای در بود منم با پام درو باز کردم و داخل نرفتم سطل ریخت توش رنگ بود یه دفعه صدای ناراضی تهیونگ رو شنیدم که گفت
تهیونگ:فک نمیکردم انقدر باهوش باشه این عوضی
ویو ات:
رفتم داخل که یکی روی سرم شیر ریخت بالا سرمو نگاه کردم جیمین با اون لبخند مسخرش بود یدفعه داد زدم:
چتونه شما وحشی ها افریقایی
تهیونگ لبخندش محو شد و نزدیکم شد خیلی نزدیک بود یهو گلوم و گرفت و محکم فشار داد گفت:
گوه میخوری سر ما داد میزنی زنیکه هرزه عوضی .
خیلی محکم فشار میداد دیگه نمیتونستم نفس بکشم قلبم خیلی تند میزد داشتم بیهوش میشدم که شوگا داد زد:
تهیونگ ول کن کشتیش.
تهیونگ که انگار مغزش کار کرد ولم کرد افتادم زمین نفس نفس میزدم که اروم گفتم:(نکته:هیچکس از بیماری ات و اینکه پرد و مادرش رو از دست داده خبر نداره)
قرصام(خیلی اروم و نامفهوم)
شوگا سرش رو نزدیک دهنم کرد و دوباره تکرار کردم:
ات:قرصام(اروم)
شوگا:کدوم قرصات
ات:قرص قلبم
ویو شوگا
ات بیهوش شد چشمام چهار تاشده بود دستم رو گذاشتم رو سینش قلبش نمیزد رو به تهیونگ عربده زنان گفتم
شوگا:قلبش نمیزنه عوضی
تهیونگ:چی میگی تو
تهیونگ نزدیکش شد و بقلش کرد بدو بدو رفتن منو جیمینم پشت سرشون
ویو تهیونگ
داشتم بدو بدو میبردمش نفس نمیکشید بدون اجازه گرفتن از مدرسه زدم بیرون و به سمت بیمارستان حرکت کردم وقتی رسیدم بیمارستان ات رو ازم گرفتن و بدو بدو بردنش اتاق عمل ترسیده بودم بچه هام رسیدن
1 ساعت نه 2 ساعت نه 6 ساعت طول کشید عملش دکتر اومد و.......
امید وارم خوشتون بیاد
پارت بعدم امروز میزارم🙃
با خستگی از خواب بیدار شدم بیرون رو نگاه کردم داشت برف میومد یه لبخند زدم و حاضر شدم که برم مدرسه حوصله تهیونگ رو نداشتم ولی خب کیفم رو برداشتم و راه افتادم مدرسه نزدیک بود پیاده 5 دقیقه طول میکشید.....
5مین بعد
رسیدم دم مدرسه رفتم داخل حیاط هنوز نزدیک خود مدرسه نشده بودم که یه پس گردنی خوب خوردم دردم گرف برگشتم تهیونگ بود
تهیونگ:چطوری بچه
ات:من بچه نیستم چشاتو وا کن همسن خودتم
داشتم اینارو میگفتم که شوگا و جیمینم رسیدن باهم سلام میکردن که من برگشتم و رفتم داخل نشستم داشتم فکر میکردم به پدر و مادرم که یکی دم گوشم گفت
تهیونگ:زنگ که خورد برو بالا پشت بوم
ات:اگه نیام چی میشه
تهیونگ:انقدر کتک میخوری که به بیمارستان نرسی
ات یه چشم غره به تهیونگ رفتم که معلم اومد و رفت نشست
دوساعت بعد
ویو ات:
زنگ خورد منم برگشتم دیدم تهیونگ نیست پاشدم اروم اروم به سمت بالا پشت بوم حرکت کردم وقتی رسیدم در نیمه وا بود بالا رو اروم نگاه کردم یه سطل بالای در بود منم با پام درو باز کردم و داخل نرفتم سطل ریخت توش رنگ بود یه دفعه صدای ناراضی تهیونگ رو شنیدم که گفت
تهیونگ:فک نمیکردم انقدر باهوش باشه این عوضی
ویو ات:
رفتم داخل که یکی روی سرم شیر ریخت بالا سرمو نگاه کردم جیمین با اون لبخند مسخرش بود یدفعه داد زدم:
چتونه شما وحشی ها افریقایی
تهیونگ لبخندش محو شد و نزدیکم شد خیلی نزدیک بود یهو گلوم و گرفت و محکم فشار داد گفت:
گوه میخوری سر ما داد میزنی زنیکه هرزه عوضی .
خیلی محکم فشار میداد دیگه نمیتونستم نفس بکشم قلبم خیلی تند میزد داشتم بیهوش میشدم که شوگا داد زد:
تهیونگ ول کن کشتیش.
تهیونگ که انگار مغزش کار کرد ولم کرد افتادم زمین نفس نفس میزدم که اروم گفتم:(نکته:هیچکس از بیماری ات و اینکه پرد و مادرش رو از دست داده خبر نداره)
قرصام(خیلی اروم و نامفهوم)
شوگا سرش رو نزدیک دهنم کرد و دوباره تکرار کردم:
ات:قرصام(اروم)
شوگا:کدوم قرصات
ات:قرص قلبم
ویو شوگا
ات بیهوش شد چشمام چهار تاشده بود دستم رو گذاشتم رو سینش قلبش نمیزد رو به تهیونگ عربده زنان گفتم
شوگا:قلبش نمیزنه عوضی
تهیونگ:چی میگی تو
تهیونگ نزدیکش شد و بقلش کرد بدو بدو رفتن منو جیمینم پشت سرشون
ویو تهیونگ
داشتم بدو بدو میبردمش نفس نمیکشید بدون اجازه گرفتن از مدرسه زدم بیرون و به سمت بیمارستان حرکت کردم وقتی رسیدم بیمارستان ات رو ازم گرفتن و بدو بدو بردنش اتاق عمل ترسیده بودم بچه هام رسیدن
1 ساعت نه 2 ساعت نه 6 ساعت طول کشید عملش دکتر اومد و.......
امید وارم خوشتون بیاد
پارت بعدم امروز میزارم🙃
۶.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.