پارت
پارت ²⁰(☆•♡~)
♡ぢんげれ がめ♡
یکی دیگه داد زد 《تو اصلا هیچی نگفتی "اقای مربع " بیشتریت به تموم شدن بازی رای دادن! حتی روی مانیتور هم تیک ها بیشتر از ضربدر ها هستش!》
_《نتیجه بازی را ما اعلام میکنیم نه شما! پس شما حق تایین تکلیف ندارید!》
دیگری فریاد زد《این بی عدالتیه!》
شورش ها شروع شد که یکی از سرباز ها دوباره به دیوار شلیک کرد و صدا شلیک ، همه را ساکت کرد. همون لحظه سرباز ها رفتند و فقط بازیکنان داخل سالن خواب بودن.
همه حرص میخوردند و عصبانی بودند ولی نمی توانستند اعتراض کنند.
یوریکا به طرف کانیا برگشت و دید کانیا لبخندی زده. حتما خیلی خوشحال شده بود که بازی ادامه پیدا میکنه. کانیا متوجه شد که یوریکا بهش خیره شده...
+یوریکا! چطوری،؟ چیزی شده؟!
یوریکا می خواد چیزی بپرسه ولی خجالت می کشه و متوجه میشه که به کانیا خیره شده...
_امم...ببخشید،چیزی نشده فقط می خواستم...هیچی،هیچی!
کانیا با قیافه ای که معلوم بود هنوز متقاعد نشده،گفت؛...
به قلم
میدوری چان:☆)
@tanjiro_1
بازنویسی
کچینا چان:♡)
@kechina
♡ぢんげれ がめ♡
یکی دیگه داد زد 《تو اصلا هیچی نگفتی "اقای مربع " بیشتریت به تموم شدن بازی رای دادن! حتی روی مانیتور هم تیک ها بیشتر از ضربدر ها هستش!》
_《نتیجه بازی را ما اعلام میکنیم نه شما! پس شما حق تایین تکلیف ندارید!》
دیگری فریاد زد《این بی عدالتیه!》
شورش ها شروع شد که یکی از سرباز ها دوباره به دیوار شلیک کرد و صدا شلیک ، همه را ساکت کرد. همون لحظه سرباز ها رفتند و فقط بازیکنان داخل سالن خواب بودن.
همه حرص میخوردند و عصبانی بودند ولی نمی توانستند اعتراض کنند.
یوریکا به طرف کانیا برگشت و دید کانیا لبخندی زده. حتما خیلی خوشحال شده بود که بازی ادامه پیدا میکنه. کانیا متوجه شد که یوریکا بهش خیره شده...
+یوریکا! چطوری،؟ چیزی شده؟!
یوریکا می خواد چیزی بپرسه ولی خجالت می کشه و متوجه میشه که به کانیا خیره شده...
_امم...ببخشید،چیزی نشده فقط می خواستم...هیچی،هیچی!
کانیا با قیافه ای که معلوم بود هنوز متقاعد نشده،گفت؛...
به قلم
میدوری چان:☆)
@tanjiro_1
بازنویسی
کچینا چان:♡)
@kechina
- ۲.۱k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط