(استاد کیم )
(استاد کیم )
پارت ۲
مینو: که چی ایش هیچ اشکالی نداره اون برام هیچی نیست
تهیونگ: این هم از ادبت هست وقتی میگید اون برام هیچی نیست
استاد کیم یهویی وارد اتاق شد و مینو و گایا چشم هایش بیرون زده بود و خیره شده بودن ایستاد کیم دوباره گفت
تهیونگ : کیم تهیونگ استاد ریاضی هستم سوالی هست
نماینده کلاس ایستاد
گایا : نه استاد
مینو یوهویی تو حرف اش پرید
مینو : سوالی هست
استاد کیم مردمک چشم هایش ....
استاد کیم مردمک چشم هایش سمته گایا و گفت
تهیونگ : به گوش هستم
مینو : راستش ...
استاد کیم وسط حرف اش پرید
تهیونگ : اول بلند شو
مینو کمی عصبی شد و بلند شد
تهیونگ : آفرین هالا بگو ببین
مینو : چرا اومدن شما اینجوری بود ساکت و همچنین همه با ترس
استاد کیم کیف اش را باز کرد و کتاب اش را بیرون کشید و دوباره کیف اش را بست و ماژیک را برداشت سرش را ازش کشید و رو به تخته شد
مینو از اینکه جواب اش را نداد عصبی شد و گفت
مینو : ببخشید من سوالی پرسیدم
تهیونگ : شنیدم
مینو : پس چرا جواب ندادید
تهیونگ : من که نگفتم جواب شما را نمیدم
مینو : پس چرا ندادی ای بابا بگو دیگه
همه نگاه اشون را سمته مینو دوختن استاد کیم خندیای کردن و گفت
تهیونگ : از اول که اومدم فهمیدم شیطون کلاس شما هستی پس خواستم ببینم چجوری رفتار میکنید و اینکه هیچ وقت یه دختر شیطون ندیده بود
مینو خیلی عصبی شد و با داد گفت
مینو : امتحانم کردی ؟
تهیونگ : درسته خانم کوچولو
مینو : چرا ها مگه من چی گفتم زود باش بگو
تهیونگ : خانم کوچولو مراقب حرفات باش من استادم دلم خواست منم جواب شما را ندادم بگذریم امروز درس ریاضی را دو برابر میخونی
مینو عصبی رو صندلی نشست
هان چی بلند شو و گفت
هان چی : استاد کیم سلام من هان چی هستم
تهیونگ : سلام
استاد کیم با سرد جواب اش را داد
ها چی : من شما را جایی ندیدم
تهیونگ: نه فکر نکنم خانم
هان چی : فکر کنم تو جشن خانواده گی دیدمت
تهیونگ: اگر شما من را دیده اید من شما را ندیدم
هان چی : آهان پدر شما رئیس بزرگ ترین بیمارستان هست
استاد کیم خنده ای کرد
تهیونگ : درسته پس منو میشناسید
مینو پوزخند زد و گفت
مینو: عه نگو که دختر عمو و پسر همو هستید
هان چی : اگر باشیم هم به تو مربوط نیست
مینو: یه مربوطی نشونت بدم
تا تمام شدن اون موضوع مینو حرفی هم نزد کمی عصبی بود
وقتی زنگ خورد مینو زود بلند شد و از کلاس خارج شد استاد کیم بهش نگاه میکرد رفتن اش !
سمته کافه تریا رفت مینو هم به دنبال اش رفت رو صندلی نشست
مینو : ایش اصلا از استاد کیم خوشم نیومد
گایا : ای بابا مینو چرا اینجوری باهاش حرف میزنی
مینو: چون دلم خواست و یه جورایی دختر کشه
گایا : ای شیطون خیلی شیطونی دختر
مینو خنده ای کرد و گفت
مینو : خوب چیکار کنم دسته خودم نیست
《》《》《》《》《》《》《》《》
@Yonjin953
پارت ۲
مینو: که چی ایش هیچ اشکالی نداره اون برام هیچی نیست
تهیونگ: این هم از ادبت هست وقتی میگید اون برام هیچی نیست
استاد کیم یهویی وارد اتاق شد و مینو و گایا چشم هایش بیرون زده بود و خیره شده بودن ایستاد کیم دوباره گفت
تهیونگ : کیم تهیونگ استاد ریاضی هستم سوالی هست
نماینده کلاس ایستاد
گایا : نه استاد
مینو یوهویی تو حرف اش پرید
مینو : سوالی هست
استاد کیم مردمک چشم هایش ....
استاد کیم مردمک چشم هایش سمته گایا و گفت
تهیونگ : به گوش هستم
مینو : راستش ...
استاد کیم وسط حرف اش پرید
تهیونگ : اول بلند شو
مینو کمی عصبی شد و بلند شد
تهیونگ : آفرین هالا بگو ببین
مینو : چرا اومدن شما اینجوری بود ساکت و همچنین همه با ترس
استاد کیم کیف اش را باز کرد و کتاب اش را بیرون کشید و دوباره کیف اش را بست و ماژیک را برداشت سرش را ازش کشید و رو به تخته شد
مینو از اینکه جواب اش را نداد عصبی شد و گفت
مینو : ببخشید من سوالی پرسیدم
تهیونگ : شنیدم
مینو : پس چرا جواب ندادید
تهیونگ : من که نگفتم جواب شما را نمیدم
مینو : پس چرا ندادی ای بابا بگو دیگه
همه نگاه اشون را سمته مینو دوختن استاد کیم خندیای کردن و گفت
تهیونگ : از اول که اومدم فهمیدم شیطون کلاس شما هستی پس خواستم ببینم چجوری رفتار میکنید و اینکه هیچ وقت یه دختر شیطون ندیده بود
مینو خیلی عصبی شد و با داد گفت
مینو : امتحانم کردی ؟
تهیونگ : درسته خانم کوچولو
مینو : چرا ها مگه من چی گفتم زود باش بگو
تهیونگ : خانم کوچولو مراقب حرفات باش من استادم دلم خواست منم جواب شما را ندادم بگذریم امروز درس ریاضی را دو برابر میخونی
مینو عصبی رو صندلی نشست
هان چی بلند شو و گفت
هان چی : استاد کیم سلام من هان چی هستم
تهیونگ : سلام
استاد کیم با سرد جواب اش را داد
ها چی : من شما را جایی ندیدم
تهیونگ: نه فکر نکنم خانم
هان چی : فکر کنم تو جشن خانواده گی دیدمت
تهیونگ: اگر شما من را دیده اید من شما را ندیدم
هان چی : آهان پدر شما رئیس بزرگ ترین بیمارستان هست
استاد کیم خنده ای کرد
تهیونگ : درسته پس منو میشناسید
مینو پوزخند زد و گفت
مینو: عه نگو که دختر عمو و پسر همو هستید
هان چی : اگر باشیم هم به تو مربوط نیست
مینو: یه مربوطی نشونت بدم
تا تمام شدن اون موضوع مینو حرفی هم نزد کمی عصبی بود
وقتی زنگ خورد مینو زود بلند شد و از کلاس خارج شد استاد کیم بهش نگاه میکرد رفتن اش !
سمته کافه تریا رفت مینو هم به دنبال اش رفت رو صندلی نشست
مینو : ایش اصلا از استاد کیم خوشم نیومد
گایا : ای بابا مینو چرا اینجوری باهاش حرف میزنی
مینو: چون دلم خواست و یه جورایی دختر کشه
گایا : ای شیطون خیلی شیطونی دختر
مینو خنده ای کرد و گفت
مینو : خوب چیکار کنم دسته خودم نیست
《》《》《》《》《》《》《》《》
@Yonjin953
۲.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.