خون شیرین
خون شیرین
part:6
خلاصه کوک حسابی از غذا های کره ای خوشش اومد و از ا.ت بابت درست کردن این همه غذا تشکر کرد
موقع خواب
کوک:ا.تت بیا بخوابیممم
ا.ت:اوکی الان میام
ا.ت رفت پیش کوک
ا.ت:من رفتم تو اتاقم بخوابم شب بخیر
کوک:کجاااا
ا.ت:برم بخوابم دیگه
کوک:منو تو توی اتاق می خوابیم
ا.ت:چیییی من با تو نمی خوابم
کوک:قانون ها رو فراموش کردی
ا.ت:اما....
کوک:نمی خوای که تنبیه ات کنم
ا.ت:نه
کوک:پس بیا باهم بخوابیم
ا.ت:باشه
رفتن تو اتاق
ا.ت:من رو مبل می خوابم
تا ا.ت رفت رو مبل دراز کشید کوک ا.ت رو برآید بغل کرد و کنار خودش گذاشتش رو تخت
ا.ت:چیکار میکنی(جیغ)
کوک:هیشششش ساکت باش
ا.ت:من نمی خوام بغل تو بخوابم
کوک:تو برده منی باید به حرفام گوش بدی
ا.ت:باشه(ناراحت)
ویو ا.ت
وقتی تو بغلش بودم حسِ امنیت داشتم یجوری که دلم نمی خواست از بغلش بیام بیرون حس میکردم دارم عاشق کوک....... نه نه نه اشتباه نکن فقط یه هوسِ ولی وقتی که بهم گفت برده خیلی ناراحت شدم نمیدونم چرا
صبح شد
ویو کوک
بلند شدم دیدم ا.ت نیست رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین دیدم ا.ت داره صبحونه آماده میکنه و خیلی تو خودشه
کوک:از چی ناراحتی
ا.ت:ها از هیچی
کوک:اوکی
ا.ت:بشین سر میز تا بیام
کوک:باشه
ا.ت هم رفت سر میز نشست
کوک:امشب قراره مهمونی برگزار بشه
ا.ت:تو کجای قصر
کوک:تو سالن پذیرایی ضلع شرقی
ا.ت:میشه منم حضور داشته باشم
کوک:آره
ا.ت:فقط میشه بگی به مناسبت چی
کوک:به مناسبت....
ادامه دارد.....
شرط
لایک:۱۶
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
part:6
خلاصه کوک حسابی از غذا های کره ای خوشش اومد و از ا.ت بابت درست کردن این همه غذا تشکر کرد
موقع خواب
کوک:ا.تت بیا بخوابیممم
ا.ت:اوکی الان میام
ا.ت رفت پیش کوک
ا.ت:من رفتم تو اتاقم بخوابم شب بخیر
کوک:کجاااا
ا.ت:برم بخوابم دیگه
کوک:منو تو توی اتاق می خوابیم
ا.ت:چیییی من با تو نمی خوابم
کوک:قانون ها رو فراموش کردی
ا.ت:اما....
کوک:نمی خوای که تنبیه ات کنم
ا.ت:نه
کوک:پس بیا باهم بخوابیم
ا.ت:باشه
رفتن تو اتاق
ا.ت:من رو مبل می خوابم
تا ا.ت رفت رو مبل دراز کشید کوک ا.ت رو برآید بغل کرد و کنار خودش گذاشتش رو تخت
ا.ت:چیکار میکنی(جیغ)
کوک:هیشششش ساکت باش
ا.ت:من نمی خوام بغل تو بخوابم
کوک:تو برده منی باید به حرفام گوش بدی
ا.ت:باشه(ناراحت)
ویو ا.ت
وقتی تو بغلش بودم حسِ امنیت داشتم یجوری که دلم نمی خواست از بغلش بیام بیرون حس میکردم دارم عاشق کوک....... نه نه نه اشتباه نکن فقط یه هوسِ ولی وقتی که بهم گفت برده خیلی ناراحت شدم نمیدونم چرا
صبح شد
ویو کوک
بلند شدم دیدم ا.ت نیست رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین دیدم ا.ت داره صبحونه آماده میکنه و خیلی تو خودشه
کوک:از چی ناراحتی
ا.ت:ها از هیچی
کوک:اوکی
ا.ت:بشین سر میز تا بیام
کوک:باشه
ا.ت هم رفت سر میز نشست
کوک:امشب قراره مهمونی برگزار بشه
ا.ت:تو کجای قصر
کوک:تو سالن پذیرایی ضلع شرقی
ا.ت:میشه منم حضور داشته باشم
کوک:آره
ا.ت:فقط میشه بگی به مناسبت چی
کوک:به مناسبت....
ادامه دارد.....
شرط
لایک:۱۶
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
۱۴.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.