خون شیرین
خون شیرین
part:5
ویو ا.ت
مونده بودم چی درست کنم نمی دونستم خون آشام ها چی می خورن پس رفتم پیش جونگ کوک
۵ دقیقه بعد
به زور جونگ کوک رو پیدا کردم
ا.ت:جونگ کوک
کوک:بله
ا.ت:خون آشام ها غذا چی می خورن
کوک:همون غذای انسان ها
ا.ت:واقعا چون من فکر میکردم فقط خون می خورید
کوک:نه هر کدوموقت خودش رو داره
ا.ت:اهاااا
کوک:خب برو غذا درست کن
ا.ت:غذای مورد علاقه ات چیه؟
کوک: امممم غذا های کره ای رو خیلی دوست دارم
ا.ت:او الان درست میکنم
کوک:ببینم چه میکنی
ا.ت:اوکی
ویو ا.ت
رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به پختن غذا دلم می خواست همه غذا های کره ای رو درست کنم تا جونگ کوک بخوره همین کار هم کردم ساعت شیش بود شروع کردم به آشپزی
ساعت ۸
ا.ت:جونگ کوک غذا اماده است(داد)
کوک:الان میام(داد)
ا.ت :چرا داد میزنی(داد)
کوک:چون تو داری داد میزنی(داد)
ا.ت:اها اوکی
کلی غذا درست کرده بودم مثل کیمچی،رامیون،دوکبوکی و ........
کوک:اوه چقدر غذا درست کردی
ا.ت:آره دلم می خواست همه رو تست کنی
کوک:مرسی
ا.ت:خواهش میکنم
کوک رفت نشست منم می خواستم بشینم که یهو بهم گفت
کوک:اونجا نشین بیا رو پای من
ا.ت:برای چی؟
کوک:که خودت بهم غذا بدی بعد قانون ها رو فراموش نکردی که (پوزخند )
ا.ت:ببخشید الان میام
ا.ت رفت و رو پای کوک نشست اینقدر سبک بود که پسرک هیچی حس نمیکرد دخترک هم غرق چهره پسرک شده بود
کوک:منتظر چی هستی بهم غذا بده
ا.ت:اوکی
ا.ت:خوب این رو که میبینی اسمش کیمچیه و نوعی ترشیِ ولی خیلی خوش مزه هست و خب
کوک:و خب چی
ا.ت:کوکی میشه دهنت رو باز کنی(خجالت)
وقتی ا.ت گفت کوکی قند تو دل پسرک قصه ما آب شد
کوک:چی کوکی(تعجب)
ا.ت:آره کوکی حالا دهنت رو باز کن
کوک:اوکی
کوک دهنش رو باز کرد و ا.ت قاشق پر از کیمچی رو تو دهن کوک گذاشت
کوک اولش با تعجب می خورد ولی بعدش حسابی از کیمچی خوشش اومد
ادامه دارد....
شرط
لایک:۱۴
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
part:5
ویو ا.ت
مونده بودم چی درست کنم نمی دونستم خون آشام ها چی می خورن پس رفتم پیش جونگ کوک
۵ دقیقه بعد
به زور جونگ کوک رو پیدا کردم
ا.ت:جونگ کوک
کوک:بله
ا.ت:خون آشام ها غذا چی می خورن
کوک:همون غذای انسان ها
ا.ت:واقعا چون من فکر میکردم فقط خون می خورید
کوک:نه هر کدوموقت خودش رو داره
ا.ت:اهاااا
کوک:خب برو غذا درست کن
ا.ت:غذای مورد علاقه ات چیه؟
کوک: امممم غذا های کره ای رو خیلی دوست دارم
ا.ت:او الان درست میکنم
کوک:ببینم چه میکنی
ا.ت:اوکی
ویو ا.ت
رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به پختن غذا دلم می خواست همه غذا های کره ای رو درست کنم تا جونگ کوک بخوره همین کار هم کردم ساعت شیش بود شروع کردم به آشپزی
ساعت ۸
ا.ت:جونگ کوک غذا اماده است(داد)
کوک:الان میام(داد)
ا.ت :چرا داد میزنی(داد)
کوک:چون تو داری داد میزنی(داد)
ا.ت:اها اوکی
کلی غذا درست کرده بودم مثل کیمچی،رامیون،دوکبوکی و ........
کوک:اوه چقدر غذا درست کردی
ا.ت:آره دلم می خواست همه رو تست کنی
کوک:مرسی
ا.ت:خواهش میکنم
کوک رفت نشست منم می خواستم بشینم که یهو بهم گفت
کوک:اونجا نشین بیا رو پای من
ا.ت:برای چی؟
کوک:که خودت بهم غذا بدی بعد قانون ها رو فراموش نکردی که (پوزخند )
ا.ت:ببخشید الان میام
ا.ت رفت و رو پای کوک نشست اینقدر سبک بود که پسرک هیچی حس نمیکرد دخترک هم غرق چهره پسرک شده بود
کوک:منتظر چی هستی بهم غذا بده
ا.ت:اوکی
ا.ت:خوب این رو که میبینی اسمش کیمچیه و نوعی ترشیِ ولی خیلی خوش مزه هست و خب
کوک:و خب چی
ا.ت:کوکی میشه دهنت رو باز کنی(خجالت)
وقتی ا.ت گفت کوکی قند تو دل پسرک قصه ما آب شد
کوک:چی کوکی(تعجب)
ا.ت:آره کوکی حالا دهنت رو باز کن
کوک:اوکی
کوک دهنش رو باز کرد و ا.ت قاشق پر از کیمچی رو تو دهن کوک گذاشت
کوک اولش با تعجب می خورد ولی بعدش حسابی از کیمچی خوشش اومد
ادامه دارد....
شرط
لایک:۱۴
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
۱۴.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.